سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جاسک کجاست

 

به نام خدا البته واضح مبرهن که ما بچه ها نمی دانیم جاسک کجاست اما این طور که یکی از همسایه ها به پدرم گفته ؛ انگاری یک جای خیلی دوری هست که به واسطه سیل اخیر توسط کاربران اینستاگرام و فیس بوک کشف شده است، به قول عمویم گاهی باید قدردان بلایای طبیعی شد وگرنه تا هزار سال دیگر هم اقشار و احزاب مختلف جامعه برای گرفتن حال رقیب از هشتگ جاسک را دریابید بهره نمی بردند.

حالا شما به آن دخترک شمال تهرانی که این نمی داند جاسک کجاست خیلی خورده نگیرید در همین استان خودمان هم خیلی از مدیران کارآمد از روی نقشه از حضور جاسک مطلع شده اند.

آقای معلم پدرمان بابت این موضوع کلی اعصابش خورد شد و هی می گفتَ؛ این همه تهران جای قشنگ دارد همه را ول کردند چسبیدند به جاسک !!

همان موقع عمه سوزانم که بیشتر عمر مفیدش را در تلگرام، فیس بوک و گوگل پلاس سپری کرده چنان شیونی کرد که یک لحظه تصور کردم یتیم شده ام اما پدرم که داشت انشایم می نوشت پس علت چه بود !!
متاسفانه صدای جیغ و شیون از خیلی از خانه ها بلند شد.طفلک پدرم تصور میکرد اینها از سیل جاسک و به فنا رفتن محصولات کشاورزی غصه دار شده اند. اما انگاری سر یک مجری تلوزیونی گیج رفته بود که الحمدالله شکر خدا به خیر گذشت.

در اینجا  شناخت من از جاسک به پایان رسید. پدرم نوشته ؛ امیدوارم برنامه توسعه که باعث پیشرفت شگرف بندرعباس شد به جاسک هم سرایت کند و برادران چینی آبادش کنند.


طنز بندرعباس گران شد

 

جراید؛ کمبود زمین و افزایش مهاجرت باعث شده تا بندرعباس در عرصه زمین و مسکن یکی از گرانترین شهرهای کشور شود

با افزایش قیمت مسکن ، این بار  دست استکبار جهانی از استین زمین بیرون آمد.
در همین رابطه برخی افراد معلوم الحال و همچنین فریب خورده با گذاشتن پیام های اعتراضی نیت خود را نشان دادند که در ادامه می خوانیم .

کاربر مستاجر زاده ؛ ببخشید اصلا این زمین  دقیقا کاربردش چیه!!  کسی میدونه !!

کاربر سرتق ؛ داداش این زمین دیگه خیلی پر رو شده ،میگم اینا سفارتی، کنسولگری چیزی ندارن !؟

کاربر روشن ضمیر ؛ دوست محترم با خشونت مشکلی حل نمی شود، به نظر حقیر باید با گفتمان  وارد عمل شویم و از زمین بخواهیم مثل بچه آدم برای مردم جا باز کند.

مرد دانا؛ یکی از اقوام ما قراره کاندید شورا بشه قول داده  کل شهر رو به قله گنو منتقل کنه، تازشم هر کی بهش رای بده بهش یه شارج دو تومنی میده !!

کاربر اهل تفکر؛ ببخشید شام هم میده؟

گدای مکزیکی؛ دوستان ما هیچی از ترامپ کم نداریم ، این گرانی زمین فقط یک راه دارد اونم هم کشیدن دیوار دور تپه های اطراف شهر هست.

کاربر ملایم پور  ؛ به اعتقاد حقیر  انتقال شهر به قله گنو کمی زمان می برد،  از این رو پیشنهاد می کنم با تشکیل یک کمپین اعتراضی زمین را در تنگنای سیاسی قرار دهیم .

یک زمین خوار ؛ ای ترسوهای مفت خور غرب زده ،  فقط بلدین حرف بزنید.
یه جو غیرت ندارید کلنگ برداریم بزنیم چش و چار این زمین رو در بیاریم .

کاربر ناشناس؛ با این خودسری به جز لطمه زدن به منافع ملی چه سودی می بریم، اینجا درازا دارد و پهنا ندارد ، حقیر به شخصه معتقدم دست به دست هم بدهیم و اینقدر عرض شهر بکشیم تا انشالله ارزی و ارضی توسعه پیدا کنیم.

کاربر کاربلد؛  همین دیروز در جراید خواندم که خاک هرمزگان رو به اون ور آب قاچاق می کنند.من حتم دارم این کمبود زمین ناشی از قاچاق خاک به خارج هست.

دایی جان ناپلئون؛ آقایان ،آقایان شما چقدر ساده اید!!  همه اینها زیر سر انگلیس است، اینها به عمد شاه عباس رو تشویق کردند جزیره هرمز رو رها کنه و تجارت و کشتیرانی رو به این باریکه زمین که گمبرون نام داشت بیاورد.

کاربر خجسته؛ طبق سند چشم انداز توسعه 1495 قرار است سرریز جمعیتی بندرعباس به شهرک علوی منتقل شوند.

کاربر خجسته به سبب رفتار خارج از عرف و بلاهت ذاتی از سایت اخراج شد.

#کاظم_گلخنی_روزنامه_دریا


طنز هزار یک شب


دردی سخت دندان ملک را گرفت و صاحب تاج ز درد همچو شغال زوزه  کشیده همی اهل کاخ فحش چاروادری نثارش کرده از چه روی خفه خون نمی گیرد!! به دستور ملک ، گزمه ها شهرزاد قصه گوی را به بدبختی یافته به اندرونی کاخ کشانده ،گفتند؛ ای عجوزه بر ملک عهد کردی که تا هزار و یک شب قصه نقل کنی حال شب بیست و نهم نشده راه و رسم لوطیان پیشه کردی تا نیمه شب در کافی شاپ ها  ول میگردی !!

شهرزاد قصه گوی چشم تنگ کرد بر وزیر تشریفات بگفتا ؛ ای گراز طماع نیک دانم که از قبال چاپلوسی ها بسی امتیاز و رانت گرفته بیت المال ملک را خرج هوا و هوس نمودی ،دخترک قصه گو صدایش را فزون تر کرد و ادامه داد؛ از چه روی کارگزار شاهی چون تو ، دو تابعیتی بودندی دو شغله بودندی حتی خیال ریاست بر فدراسیون منچ ز سر داشته از این بدتر دو همسر بی خبر از هم عقد کردندی ، دیش ماهواره همی تنظیم می کنی !؟

وزیر بدبخت که از پرده دری شهرزاد سخت آزرده گشت همچو خر در گل گرفتار گشت به اجبار سکوت پیشه کرد.

باری شهرزاد را نزد شاه بردند و امر کردند که قصه قال کن، لیک شهرزاد ز درد و رنج ملک بسی آشفته و غصه دار شد و گفت؛ ای بزرگوار از چه روی طبیب احضار ننمودی ! ملک اهی کشید و عرض کرد؛ ای دختر نادان تو هیچ دانی که دندان پزشکان تعرفه نداشته هر چه تیغشان ببرد رعیت را عقوبت کنند ، این ایام چنان ظلمی در درمان روا کرده اند که ملکی همچو من قوه احضارشان نداشته این درد جانکاه را بر درد نداری ترجیح دهم!!

شهرزاد قرصی به کام ملک گذاشت و شاه ملنگ و خجسته گشت. دخترک هم امیدوارنه ناز کرد و گفت ؛حال که احوال ملک بر خوشی استوار گشته خواسته کوچکی دارم ،

ملک هم شادمان فریاد زد؛ لابد شارژ دو تومنی می خواهی یا میخواهی بگویی عقدم کنن!!
شهرزاد هاج واج از پیشگویی شاه ، گفت؛ ای ملک تو را قسم به جان مادرت مرا نیز عقد نما تا به جرگه زنان اندرونی رهنمون شوم که شرط عقل نباشد دختری نامحرم هر شب به ضرب و زور نیزه به بارگاهت کشانده تا قصه روایت کند، بدبخت مردم پشت سرت حرف می زنند ،

لیک نقل این حرفها نبود و ملک چنان ز تاثیر قرص x ملنگ و شاد گشته بود که هیچ تصوری جز کیهان نوردی ز سر نداشت  .بدین سان در شب بیست نهم  ملک اغفال بگشت با دختر رویاهایش شهرزاد ازدواج بنمود.