سفارش تبلیغ
صبا ویژن

طنز اول ایمنی بعد هر چی خدا بخواد

اول ایمنی بعد هر چی خدا بخواد

زمان اوائل دهه هشتاد مکان همین بندرعباس خودمان
شصت  روز از رفت و آمدهای اداری دایی مراد گذشته بود و این مرد زرنگ بشدت پیگیر گرفتن مجوز ساخت برج تجاریش هست ،نقل این حرفها نیست مقررات و قانون است بخصوص که در باب برج سازی باشد .اصلا همین سخت گیری ها باعث شده که ساختمان های بزرگ بندرعباس در بحث ایمنی و مقاومت سازه و دیگر صفت های خوب در بین مهندسان عمران کشورهای غربی زبانزد شود. شوخی که نیست این سازه ها برای کار و زندگی مردم استفاده می شود و توجه به این مقوله از الزامات مهم شهرسازی است.دایی مراد شادمان تر از همیشه وارد اداره صدور جوازات شد و با ارائه نقشه ساختمانش به  مقام مسئول ،گفت؛ قربان ضمن عرض سلام و خسته نباشید آمده ام که بانی خیر شوم و با ساخت این برج تجاری با شکوه اسباب رونق اقتصادی و شکوفایی تجارت و از همه مهمتر کار آفرینی شوم.مقام مسئول هم نگاهی به نقشه ساختمان کرد و عنوان کرد؛ آقای محترم بخشی از این زمین ملک شما در طرح قرار داره و قراره اونجا یه خیابون عریض ایجاد بشه اینکه از همه این فضا طبق قانون نمیشه استفاده کرد، در ضمن تو این نقشه اثری از رمپ خروج خودرو و پارکینگ نیست،در ادامه مقام مسئول با تعجب به نقشه دقت بیشتری کرد و گفت ؛ مرد حسابی شما توی این نقشه دو متر از کوچه رو تصرف کردی، اینو کی طراحی کرده!؟ دایی مراد با عصبانیت فریاد زد ؛ همین شماها هستید که جلوی شکوفایی اقتصاد شهر را می گیرید همین شماها هستید که جلوی کار آفرینی رو گرفتید، خوب تو اون کوچه که رفت و آمدی نیست حالا کوچه شش متری و چهار متری چه توفیری داره !!  .مقام مسئول با ناراحتی پرونده را به دایی مراد برگرداند و گفت،طبق مقررات به هیچ عنوان مجوز نمی دهیم . مرد حسابی تو هنوز نقشه برج رو اجرا نکردی این همه دغل بازی در آوردی وای به روزی که ساختمان برج تکمیل بشود. دایی مراد پرونده را گرفت و در حالیکه از اتاق مهندس خارج می شد گفت، من به این مردم متعهد هستم اینکه مجبورم هر طور شده بهشون خدمت کنم .شش ماه بعد 
در میانه یک کوچه باریکی که حالا تنگ تر هم شده بود جمعیتی در میانه دود اسفند و بارش برف شادی و صدای ساز و دهل مشغول شادمانی بودند. متاسفانه فضا تنگ بود و جمعیت که برای خوردن شیرینی افتتاح برج تجاری «استقامت»فشار می آوردند از ناچاری به در و دیوار می خوردند.سرانجام با فشارهای جمعیت، بخشی از نمای دیوار برج فرو ریخت. به دستور دایی مراد چند کارگر به سرعت دست بکار شدند و با چسب سنگ های دیوار را ترمیم کردند. نقل این حرفها نیست دایی مراد کلی برای روز افتتاح آدم مهم هم دعوت کرده بود و هیچ چیز نباید مراسم افتتاح را بهم میزد.آدم حیرت می کند با این همه قانون سفت و سخت چطور دایی مراد برجش را ساخت.خودش می گوید همه نواقص را برطرف کرده و برج استقامت از همه لحاظ ایمن استاندارد است.سرانجام قیچی روبان افتتاح را از وسط نصف کرد.جمعیت هم جوشان و خروشان هورای خفنی کشیدند اما ناگهان بخشی از نمای اصلی ساختمان فرو ریخت و این وسط تکه سنگی صاف  توی کله کچل دایی مراد خورد و او را به همراه بیست نفر زخمی دیگر روانه بیمارستان کرد.بعدها علت این حادثه را به رانش زمین بدبخت نسبت دادند اما در حقیقت نمای ساختمان«استقامت» به خاطر همان یک ذره انرژی ساطع شده از صدای جمعیت فرو ریخت!! دایی مراد طماع با وجود قهر روزگار و ضربتی که خورد درس عبرت نگرفت و برجش را به هر کلک و ترفندی بود حفظ کرد.الان ده سالی هم از آن ماجرا گذشته و چه مصیبتی که ساکنانش از این ایمنی و استاندارد بالای «استقامت »نکشیده اند.حال کی و چه زمان دوباره دست روزگار قهرش را به این مرد طماع و امثالش نشان دهد باید منتظر ماند