سفارش تبلیغ
صبا ویژن

طنز بغام و وام تعمیرات

 

بغام و وام تعمیرات خانه .

مدتها از عمر خانه قدیمی بغام گذشته بود، گاهی باد تندی که می وزید خانه دچار رعشه شده تکانی به خودش می داد.به قول معروف زوارش در رفته بود‌. اصرارهای کنیز هم برای تعمیر کردن خانه به دلیل فقر همیشگی بغام چندان ثمری نداشت. سرانجام در یک بعد ظهر گرم بخشی از سقف مستراح خانه فرو ریخت و بغام با خوردن چند چک مجاب شد فکری به حال خانه کند. یک هفته بعد مرد با اراده قصه ما مدارک مالکیت خانه و دفترچه حسابش را برداشت و به بانک محله رفت.از قضا مش معصوم هم داخل بانک بود و با دیدن همسایه اش چک محکمی حواله اش کرد و قاه قاه سرگرم خندیدن شد.بغام که دیگر به این رفتارهای خشن پیرزن عادت کرده بدون اینکه اعتراضی کند مشغول گرفتن نوبت شد.مش معصوم هم خنده کنان گفت: چرا توی پارک غدیر نبودی ؟ شب جشن هسته ای  من و باقی اهالی هر چه دنبالت گشتیم بلکه یک کتکی بهت بزنیم پیدات نکردیم .بغام بی اعتنا به حرفهای مش معصوم به سراغ کارمند بانک رفت و مودبانه گفت؛ سلام قربان.احتراما عرض کنم منزل حقیر به سبب قدمتی که دارد دچار خسارت شده و نیاز به تعمیرات دارد از این رو خدمت رسیده ام وام تعمیرات منزل اخذ کنم.کارمند با تعجب گفت؛ دوست عزیز وام گرفتن که به این دست نقدی نیست اول بمن بگو مدارکت کامل کرده ای ؟ بغام گفت بله قربان ،همه مدارک مالکیت خانه و حساب بانکی را آورده ام.کارمند دوباره با تعجب نگاهی به بغام کرد و گفت؛ فتوکپی سند ازدواج، فتوکپی کارت ملی ،کارت پایان خدمت، فتوکپی فیش حقوقی دو نفر ضامن معتبز، فتوکپی تایید بازرس بانک، فتوکپی مجوز تعمیرات مسکن شهرداری به همراه رضایت نامه اهالی دو برگ ،رضایت نامه والدین و کپی نبود شاکی حصر وراثت به همراه 600 قطعه عکس !!بغام بدون درنگ همه مدارک را روی میز بانک گذاشت گفت؛ همه مدارک به طور کامل خدمتتان تقدیم شد. کارمند بانک نگاهی به مشتری سمج انداخت و گفت ؛ببین دوست عزیز الان تازه باید بری توی نوبت انشالله وقتی دستور پرداخت وام رسید خبرتان می دهم ،در ضمن میزان وام پرداختی چهار میلیون تومان است با سود 21 درصد و شما باید چهارصد هزار تومان اقساط ماهیانه پرداخت کنید‌.بعد از بغام نوبت مش معصوم بود‌. بانوی سالخورده جلوی میز کارمند بانک حاضر شد و گفت؛ آقای کرامتی گفتند کارمون راه بنداز! من حدود صد میلیون وام لازم دارم .کارمند بانک گفت؛ بله مادام سلام برسانید خدمتشان در ضمن جنابعالی این جا حساب دارید؟ مش معصوم با عصبانیت حسابی که تازه باز کرد به کارمند بانک نشان داد و گفت؛عمو زود باش من که نمی تونم تا ظهر معطل بشم ! کارمند بانک که از تهدید مش معصوم دستپاچه شده بود با شرمندگی گفت؛ ببخشید لطفا بفرمایید این وام را جهت چه امری لازم دارید!؟ مش معصوم اندکی فکر کرد و گفت؛ راستش می خوام با پسر چومپت خان شریک بشم بزنیم تو کار قاچاق پارچه اما شما بنویسید ایجاد کارگاه با محوریت توسعه صنایع دستی، در ضمن برای  14 نفر هم اشتغال زایی می شود.کارمند به نشانه تشویق برای مش معصوم کف مرتبی زد و در حالیکه بغام را نشان می داد، گفت؛همین شماها هستید که با گرفتن وام های بی دلیل کمر اقتصاد کشور رو خورد کردین ، نگاه کن یاد بگیر ببین این بانوی محترم چطور با یک وام اندک می خواد بانی توسعه اقتصادی و رشد تولیدات داخلی بشه ، با اون چشم کورت نگاه کن ببین چطور می خواد باعث کارآفرینی آدم های بیکاری مثل تو بشود ، کارمند سپس لبخند زنان رو به مش معصوم کرد و گفت؛ ببخشید مادام آیا ضامن هم دارید!؟ مش معصوم هم با بی حوصلگی کاغذی روی میزگذاشت و گفت؛ سند موتور اکبر شیره ای هست  بیا ورش دار فقط خواهشا عجله کن که خیلی کار دارم.دقایقی بعد بغام دست خالی و مش معصوم با پول از بانک خارج شدند. مش معصوم که در اعماق قلبش به این همسایه راست کردار احترام زیادی قائل است بعد از کمی کلنجار رفتن با وجدانش ،سرانجام دل به دریا زد و ده میلیون تومان کف دست بغام گذاشت و گفت؛ از این به بعد اگه کاری داشتی به خودم بگو مادر، اینو به عنوان قرض بردار هر وقت داشتی پس بده ، بغام که از خوشحالی بال در آورده به یکباره از خود بی خود شد و به صورت ناخوداگاه چک محکمی به مش معصوم زد و دوان دوان به خانه اش رفت. طفلکی مش معصوم درسته خیلی زورگو و عصبی و خشن هست اما اونم دل داره ،باور کنید.