سفارش تبلیغ
صبا ویژن

طنز بغام و فروش محله

 

 

هوا گرم است  ، البته زورش میرسد جای هیچ بحثی هم نگذاشته است. بغام که با پیامک های هشدار کنیزو مواجه شده بود مدام از راننده تاکسی خواهش می کرد عجله کند، راننده تاکسی هم طفلکی عجولانه از چراغ قرمز عبور کرد و در ادامه توسط افسر راهنمایی و رانندگی جریمه شد. طفلک راننده که از دیدن برگ جریمه به لکنت افتاده بود مدام قسم می خورد و می گفت: آقای افسر به جان این مسافرم که خیلی عجله دارد ندیدمت!! باور بفرمایید اگه میدونستم تشریف داری از پشت خط کشی تکان نمی خوردم. دقایقی بعد راننده تاکسی که اشک در  چشمانش جمع شده بود بغام را با لگد  نزدیک دو راه ایسینی به پیاده رو پرت کرد و رفت.بغام که از درد به خودش می پیچید فریاد زد؛ آخه بی انصاف مگه گوشت قربونی بار کردی ،هنوز بغام وارد محله نشده بود که جوانک معتادی در مقابلش سبز شد و گفت؛ داداش تو رو خدا کمکم کنید من دانشجو هستم همین الان بهم خبر دادن پدرم فوت... اما بغام کلام جوانک را برید و در حالیکه  سرش را به علامت دانستن ماجرا تکان میداد و گفت؛ پدرت فوت کرده، دزدهای زور گیر هم تمام وسایلت رو به زور بردند و الان اگر مقداری بمن کمک کنی تا به شهرم برگردم به محضی که برگشتم قرضت را پس می دهم.جوانک معتاد با حیرت گفت؛ بله اما شما از کجا خبر داری!؟ بغام اسکناس دو هزار تومانی کف دست جوانک معتاد گذاشت و در حالیکه دور میشد گفت: از آنجایی که مواد فروش های لعنتی اینجا رو قرق کردن و این ترفند رو بقیه دوستانت هر روز بکار می برند!!

بغام سپس با عجله وارد محله شد و با دیدن برخی از اهالی که سرگرم جمع آوری اثاثیه منزلشان بودند بهت زده شد. مرد نیک نهاد محله با حیرت رو به همسرش کرد و گفت؛ دوباره چی شده ؟ باز چه دسته گلی به آب رفته!؟ کنیزو که مثل اهالی بهت زده و حیران شده بود با اشاره مش معصومه را  نشان داد و گفت؛ چی بگم والا شهین زن احمد مرغی ظهری اومد گفت یکی اومده به همسایه ها هشدار داده منزلشون تخلیه کنند، منم اولش باورم نشد اما بعد از چند دقیقه چند نفر کت و شلوار پوش آمدند در خونه بهم گفتند که این محله رو خریدند و شما باید خونه رو تخلیه کنید!! بغام با حیرت گفت؛ یا خدا ، آخه مگه همچی چیزی میشه !! آخه محله مگه کشکه که بشه بفروشی !! کنیزو ناله ای کرد و گفت این طور که شنیدم مش معصومه کل محله رو به چند تا سرمایه دار فروختند، قراره که کل محله رو بکوبند مجتمع تجاری درست کنند، کنیزو سپس لبخندی زد و ادامه داد؛ وای خدا چقدر دلم می خواست این اطراف ی مرکز خرید افتتاح میشد ! بغام نگاه شماتت باری به همسرش کرد و گفت؛ این مش معصوم از همه خط قرمزها عبور کرده دیگه اجازه نمی دهم . بغام سپس پاشنه کفش قیصری خود را بالا کشید و به سمت مردان مشکی پوش به راه افتاد اما هنوز چند قدمی نرفته بود که دایی مراد خونین مالین از خانه اش به داخل کوچه پرت شد و فریاد زد ؛ قیصر، ببخشید : بغام کجایی که داداشتو کشتن ، خون جلوی چشمان بغام را گرفت و رحیم آق منگول را با چند مشت منهدم کرد دومین مهاجم مشکی پوش جعفر آق منگول هم سرنوشتی بهتری نداشت و او نیز زیر مشت های بغام له شد . بغام بعدم از انهدام گروه آق منگول به سر منشا فتنه یعنی مش معصومه رسید و فریاد زد ؛ حالا دیگه محله فروشی می کنی یا الله اون قولنامه لعنتی رو بیار!! مش معصومه که یک عمر با کتک زدن بغام تفریح کرده بود نگاهی به چشمان مرد غیرتمند محله کرد و در حالیکه سیلی های محکمی به گوش بغام می نواخت فریاد زد؛ وقتی میشه فرودگاه فروخت چطور نمیشه محله فروخت !! حالا تا نزدم لهت نکردم برو دنبال کارت که خیلی کار دارم. بغام دیگر مثل سابق نبود و بدون اینکه خم به ابرو بیاورد، گفت ؛ من نمیدونم شاید اونجا بغام نداره اما این محله یک بغام داره که امروز از هیچ تهدیدی هراسی نداره ، بغام سپس نعره بلندی کشید و فریاد زد ؛ قولنامه را بیار . پشت سر بغام انبوهی از اهالی که اثاث کشی را رها کرده بودند غضبناک جمع شده بودند. اولین گوجه له شده توسط کله « پسر بغام» رها شد و درست به پیشانی بانوی زورگوی محله خورد لحظاتی بعد مش معصوم زیر بارانی از پوست هندوانه و گوجه فرنگی شرمسار به داخل خانه اش رفت و قولنامه را بیرون آورده و در مقابل اهالی پاره کرد.