سفارش تبلیغ
صبا ویژن

طنز ...بغام و فال گیر

بغام و فال گیری

 

مدتی است کله ( پسر بغام) در تحصیل توفیقی نداشته و مدام نمرات منفی می گیرد . شدت نزول کله به حدی بود که چندی قبل کنیزو  با استخدام چند کارگر توانست کارنامه پر از صفر بچه اش را به خانه بیاورد.نگرانی افت تحصیلی کله به جمع اهالی نیز کشیده شده است. مش معصومه معتقد است چون ادیسون و الکساندر گراهام بل هم در کودکی خنگ بودند پس جای نگرانی نیست و احتمالا کله هم در آینده مخترع اجاق گاز می شود.احمد مرغی هم گفت: من معتقدم این بچه را ببریم پیش اکبر معتاد یک معاینه دقیقی انجام دهد احتمال دارد معتاد شده باشد!! در گروه بال و گردن مطلبی نوشته اند که ...اما کنیز نگذاشت حرف احمد مرغی تمام شود و فی الفور  چشمکی به مش معصومه زد. او هم چک محکمی به گوش احمد مرغی نواخت به حدی این چک شدت داشت که تا آخر این طنز احمد مرغی به دلایل فنی غایب است و ما بجایش از شخصیت های دیگری بهره می بریم.مش معصومه که اصولا علاوه بر اعصاب این روزها  اخلاق هم ندارد نگاهی به جسد احمد مرغی کرد و گفت: تا تو باشی به کله بهتون اعتیاد نزنی ؛ مردک هرویونی ( هروئینی).

 روز بعد ناهید خانوم همسر دایی محمد که از ماجرای کله مطلع شده بود رو به کنیزو کرد و گفت؛ ببین خواهرم این بچه باد زار خورده !! همین امشب با پدرش بفرستش پیش بابا زار !!! کنیزو خنده کنان  نگاهی به کله که سرگرم بازی با تلفن همراهش بود ،کرد و گفت این وروجک شاید به زار زده  باشه اما بعید میدونم زار به این بزنه!!
القصه اهالی محله هر کدام در زمینه حل مشکل بغام نظری دادند حتی اکبر شیره ای  پسر مشتی معصومه پیشنهاد داد که کله را مثل کذت بفرستند کافه تناردیه ها کار کند بلکه قدر روزگار را بفهمد اما او هم با یک چک ملایم مادرش در افق  محو شد.اصولا تو این محله آدمها دو گروهند دسته اول چک زن ها و دسته دوم چک خورها هستند.!!
شب هنگام بغام رو به همسرش کرد و گفت؛ آخه کی به خاطر ضعف درسی بچه اش می بره پیش فال گیر !! کنیز گفت مردم می گویند کله مشکل ماورالطبیعه پیدا کرده اینکه باید ببریش پیش اوستا خلیل جهان بین !! اعتراضات بغام بی فایده بود و اصولا وقتی کنیزو و اهالی محله می خواستند کاری انجام دهند داعش هم جلودارشان نبود.

القصه همان شب بغام با پسرش که سرگرم بازی با تلفن همراهش بود به خانه اوستا خلیل جهان بین رفت. در بخشی از هال منزل دو منشی جوان سرگرم رتق و فتق مشتریان بودند. زنگ تلفن جهت گرفتن نوبت چپ و راست به صدا در می آمد، بغام که از دیدن این تشکیلات حیرت کرده بود آهی کشید و گفت؛ امان بی سوادی و خرافات.!! لحظه ای بعد در میان جیغ چند زن جوان ناگهان در اتاقی باز شد و موجود بسیار وحشتانکی زوزه کشان فرار کرد.استاد جهان بین که شال قبای سبزی پوشیده بوده نگاهی به زنان کرد و فریاد زد ؛ به نام نامی اعظم کردگار ای جن برو و دیگر بازنگرد!! فال گیر سپس رو به زن جوان کرد و ادامه داد؛ الحمدالله جن از وجود خواهرتان خارج شد . چه کار پرزحمتی بود ،زن جوان هم که از خوشحالی به گریه افتاده بود هر چی النگو داشت تقدیم منشی ها کرد. این وسط کله که حوصله اش سر رفته بود تلفنش را  کناری نهاد و گفت؛ بابا دیدی اکبر شیره ای جن شده بود.!! بغام با تعجب گفت: یعنی این یارو اکبر شیره ای خودمون بود!؟ کله خندید و از عمد با صدای بلند گفت ؛ آره بابا  الان پنج ساله جن اوس خلیل شده هم خرج موادش در میاره هم ی چیزی به مش معصومه میرسه ، شغل سختی هم نیست.این لباس جن هم که تنش بود مینو دختر احمد مرغی براش دوخته !!!
خیلی واضح نمی تونم بگم اون خانم و خواهر جن زدش که بیماری روحی داشت چه بلایی سر استاد خلیل و منشی هاش آوردند . اما دیگه جای سالم رو تن و بدن پیرمرد کلاه بردار باقی نموند. هیچی دیگه  اینم عاقبت توجه به رمالی و فالگیری ، از اون روز به بعد کله قول داده دیگه زیاد با تلفن همراهش ور نره و بیشتر به درس و امتحانات توجه کند. راستی احمد مرغی هم به هوش امده شرمنده دیگه دست این مش معصومه خیلی سنگین هست.