سفارش تبلیغ
صبا ویژن

طنز بر اب رفته

؛ بنام خدا، جلسه رسمی مزایده فروش کارخانه حلب آل آغاز شد.

؛ همه تشریف آوردند؟
؛ بله آقا
اما ما که همش 3 نفریم !
؛ مش صفر آبدارچی هم هست می شویم 4 نفر، خواهشا زود کلک را بکنید برود پی کارش

؛ بعله آقا ، من شنیده ام موقع عقد قرارداد ترکمنچای که نصف مملکت به باد رفت همش دو نفر زیر قرار داد امضا کردند حالا اینکه یک مجتمع ورشکسته درب و داغان هست.

؛ خدا نگذره از اون مدیریتی که مجتمع به این عظمت رو به خاک سیاه نشوند،  اینقدر بدهی به بار آورد!
؛ آقای محترم چرا مهمل می گویی مملکت در تحریم بود خوب وقتی مواد اولیه نیست من چه گلی به سرم باید میگرفتم.تحریم هستیم می فهمی تحریم !!

؛ آقا خدایی عجب مردانگی کردی که با وجود تحریم ها باز هم دل به دریا زدی و دوباره می خوای بدون حمایت دولت مدیریت کارخانه را بدست بگیرید.

؛ چیکار کنیم داداش وظیفه امثال من خدمت در جبهه اقتصادی هست.اگه خدا قبول کنه نیت کردم به مجردی که سند بنام زدیم بزرگترین تحول اقتصادی در هرمزگان اجرا کنم.

مش صفر ؛ آقا جان عزیزت فقط بچه ها رو تو این زمستونی از نون خوردن ننداز!!

؛ دوستان طبق توافق من همه بدهی 5 میلیون یوریی  کارخانه رو تقبل می کنم .انشالله دست و بالم که باز شد خورد خورد بدهی ها پرداخت میکنم.

؛ خوب پس قیمت کارخانه را چطور پرداخت می کنید؟
؛ اونم انشالله دست و بالم که باز شد به امید خدا برجام که به فرجام رسید یه مشت جنس تو انبار هست این ها را اگه مشتری پیدا شد می فروشم هم حقوق بچه ها هم بدهی دولت را پرداخت می کنم.

؛ داداش این جوری که نمیشه الان اون بالایی ها منتظرن یه چیزی بریزید به حساب خزانه!!

؛ خیر سرم با این وضع اقتصادی مملکت دارم  میرم توی دهن دیو ،کارخونه کلی بدهی داره، یه دونه شمش حلب فروش نداشتیم ، کارگرا حقوق نگرفتن ، اونوقت شما توقع پول نقد دارید!!

مش صفر ؛ این ها که گفتی تو دوره مدیریت خودت پیش اومد.
؛ ببین مش صفر بیا  برو از دکه دم اسکله چند تا فلافل بگیر بگو سس زیاد بریزه ، بگو انشالله شمش ها که فروختم کل بدهی رو یکجا میدم.

؛ داداش مردم یه موتور گازی معامله می کنن صد هزار تومن شیرینی میدن ،حالا ما یه کارخونه مفتی بهت دادیم میخوای بهمون فلافل بدیَ؟

نیم ساعت بعد
سند 6 دانگ سیم سربی در دست مدیر بود ، چند تا چک مدت دار هم تو جیب فروشنده بود، فروشنده ها در حالیکه فلافل می خوردند پشت یک نیسان آبی نشستند و به فرودگاه رفتند.
و سرانجام روزهای تحول اقتصادی با اخراج مش صفر و 400 کارگر کارخانه آغاز شد.

گلخنی. روزنامه دریا