سفارش تبلیغ
صبا ویژن

طنز ارتباطات جهانی ... ضمیمه طنز روزنامه دریا




چند کارگر افغانی مشغول  گچ کاری خانه بغام هستند. موعد دستمزدشان رسیده است.
بغام هم در این بی پولی با هزار خواهش و التماس چند میلیونی از مش معصوم نزول کرده است.
پیرزن معتقد است با بهره 25 درصد جز امر خیر آن هم با چک کارمندی در هیچ اموری دیگری مشارکت نمی کند‌.
از آن طرف

سرکارگر افغانی فرید زولان  حیران از بیکاری برخی جوان های محله به احمد مرغی گفته است به ماهی کمتر از چهار میلیون قانع نیست.

به محض رسیدن افطار ،شهین زن احمد مرغی چپ و راست سینی چای دست فریده می دهد که مهمان حبیب خداست باید از مهاجران خارجی بخصوص افغانها که نصف بیشتر ساختمان های مملکت را به روز کرده اند پذیرایی کرد!!

طفلک فریده بعد از آن همه پولی که با هزار التماس بابت شهریه های دانشگاه از بابا مرغی گرفت هیچ کجا کار پیدا نکرد.

به قول مش معصوم ؛ آخه این  هم شد رشته !!

فریده هم کم نمی آورد هی چادرش رو تنگ می کند سینی چای را می گذارد و مشغول وراجی می شود ، دخترک جلوی کارگرهای افغانی از کارکردهای علوم رسانه و جهانی شدن عرصه ارتباطات مدام قمپز در می کند.غافل از اینکه اوستا فرید قصه ما با ده سال سابقه کار مطبوعاتی در نشریات هرات و بلخ ،چهار تا جایزه مطبوعاتی در چنته دارد.

طفلک فرید حرفش نمیاد، بعد از کلی درس خواندن در دانشگاه علوم ارتباطات هرات حالا باید در کشور غریبه رجز یک بچه دانشجو را گوش بدهد. البته خودمانیم انگاری از لاف گزاف های فریده هم بدش نمی آید.

حیف شد ، اگر طالبان تهدیدش نمی کرد الان اقلا سردبیر یک هفته نامه در قندوز یا بلخ شده بود.

چای بردن فریده و گوش دادن فرید به قمپزهای این دختر کم کم وسعت میگیرد. و دامنه حرفها از جهانی شدن به کشوری و سپس شهری و حتی شخصی تر می شود‌.
حالا دیگر نظر مش معصوم هم عوض شده و اخیرا به زنهای محله گفته که رشته علوم ارتباطات به درد می خورد!! لااقل به درد فریده خورد.

سرانجام
بغام که از همه این ارتباطات با خبر شده موضوع را با شهین خانوم در میان می گذارد و می گوید؛  دانشکده علوم ارتباطات کابل از فرید دعوت به همکاری کرده است.

شهین طفلک که هنوز به موضوع اشراف پیدا نکرده می گوید؛  اگه اونجا کار بنایی بود که نمی آمد ایران .
بغام بار دیگر جمله جمله در مورد خواستگار فریده توضیح می دهد.

خواهر محترم فرید در ایران اوستا هست در افغانستان استاد هست آن هم استاد پهنتون !!

شهین خانوم هم با تعجب سرش را تکان می دهد و می گوید؛ عجب پس این جوان استاد دانشگاه هست !! یعنی درآمدش از بنایی بیشتر هست!!
بغام هم با زرنگی از جواب این سوال شانه خالی می کند.

سه روز بعد  .تعمیرات خانه بغام تمام میشود‌.
اما مراسم چای بصورت کاملا رسمی تری در خانه احمد مرغی در حال اجراست.
باز هم محله غلغله در حوزه سیاست خارجی به یک برد خوب دست یافت.
و‌ سرانجام مراسم خواستگاری دلدادگان علوم ارتباطات با یک بعله ختم به خیر شد. 

بغام که به انگشتر فریده خیره شده  با خودش می گوید؛ خدایا شکرت ، تو این دهکده جهانی ،با  دو میلیون پول نزولی  چه کارها که نمیشه کرد?.