سفارش تبلیغ
صبا ویژن

طنز - شورای شهر بندر

رئیس شورا نگاهی به اعضاء انداخت و در حالیکه حوصله اش سر رفته بود،گفت: یک حرکتی ،اتفاقی،چیزی،الان در همین مجلس من دیده ام به دکمه کت وزرا هم گیر می دهند فوری الم شنگه راه می اندازند کلی توی اخبار 30/20 فیلمشان نشان می دهند .آقایان و خانم ها این جوری نمی شود.باید کاری کرد. باید یک جوری به این مردم خدمت کنیم که همه دنیا بفهمند. آقای الف از اعضای برجسته شورا، رو به حضار کرد و گفت: دوستان من در یوتیوب دیدم یک شورای شهری بودم نمی دانم دقیقا کدام شهر بود اما وسط جلسه با فلاسک چای و قندان به جان هم افتادند، آقا این فیلم را نصف کره زمین نگاه کرد.آقای ب دستش را به نشانه اعتراض به میز کوبید و گفت: منظورت این است که خدای ناکرده ما هم به سرکله هم بزنیم.! نه آقا این ها همه اش می شود خوراک تبلیغاتی این شبکه های ماهواره ای ، نه این رسمش نیست من می گویم بیایید امتیاز یک تیم فوتبال بخریم بزنیم به کار تیم داری ، این جوری حداقل فردوسی پور شب دوشنبه ها شاید از عملکردمان تعریف کرد بالاخره کلی جوان هم سرگرم می شوند ،یک پولی هم گیر این جوان های مستضعف برزیلی می آید. ریئس شورا که نظر آقای ب را پسندیده بود دفترچه اش راباز کرد و گفت اتفاقاً بد فکری هم نیست یه جورایی هم سر بچه ها گرم می شود هم تبلیغ شهرداری می کنیم و هم بخشی از بودجه را در راه صحیح مصرف می کنیم.همان لحظه کارمندی وارد جلسه شد و گفت : از شهرداری نامه داده اند گفته اند برای تیم شهرداری امسال باید 7 میلیارد تومان جرینگی بودجه کنید. بعد از رفتن آن کارمند وقت نشناس سکوت سنگینی بر جلسه حکمفرما شد،این وسط آقای ج نفس راحتی کشید و گفت: ای بابا ما که تیم داشتیم ،چقدر خوب شد که تیم نخریدیم. دراین میان خانم ع رو جمع اعضاء کرد و گفت :حالا که مشکل ورزش حل شد خدمت همکاران عزیز عرض کنم اینجانب طرحی در جهت حمایت از لاک پشت پوزه عقابی که به ناحق تخم هایش را اهالی جزایر می خورند نوشته ام در این طرح ما به خرج شهرداری ،یک دفتر حقوقی در جزیره هنگام بازگشایی خواهیم کرد و وکلای جوان وکلات تعدادی از لاک پشت های رنجدیده را به صورت رایگان به عهده خواهند گرفت و از حق این زبان بسته ها دفاع می کنیم. آقای الف که از شنیدن این طرح اندکی متعجب شده بود رو به حضار کرد وگفت: دوستان جزیره هنگام که خودش شورا دارد بعدشم چرا موضوع را سیاسی می کنید . لاک پشت اگه آدم بود که وسط زمین و آسمون دهنشو بی موقع باز نمی کرد ضمن اینکه من شنیده ام اینها نصف شب تخم می گذارند. فوری هم روش خاک می ریزند هیشکی هم نمی فهمه. حالا به عقیده اینجانب بهتره که یه برنامه ریزی کنیم و یه سفری تحقیقاتی به سوئد کنیم. اعضای شورا همگی با تعجب گفتند چرا سوئد! آقای الف خندید و گفت پ ن پ تایلند. آقای الف در ادامه از جایش برخاست و گفت : در یکی از شهرهای سوئد کارتن خواب ها ذباله های بازیافتی را از سطح شهر جمع می کنند و در مقابل از شهرداری غذای گرم تحویل می گیرند، بنده معتقدم این طرح با توجه به خیل عظیم کارتن خواب ها و حجم گسترده ذباله ها که در محلات شهر رو هم تلنبار شده به راحتی قابل اجرا است به همین خاطر پیشنهاد میدم یه سفر تحقیقاتی یک ماهه به کشور سوئد داشته باشیم و از نزدیک با موانع ،مشکلات و چالش های این طرح قابل اجرا آشنا شویم. در این بین ریئس شورا به جهت تذکر از جایش برخاست و گفت: دوستان لطفاً در نظر داشته باشید که طرح های پیشنهادی این جلسه تا حد امکان بومی شده و قابل اجرا باشد در ضمن ما الان به سرمایه نیاز داریم .همان وقت آقای دال که چشمان از شادی برق میزد دستش را به سرعت بلند کرد و گفت:آقایان این طرح آقای الف چندان توجیه اقتصادی نداره اما من ایده بسیار بهتری دارم. الان داره تابستون میشه و نصف معتادهای ایران ارادی و غیر ارادی به اینجا هجوم می آورند ، من شنیده ام هفته ای 5 تا 6 نفر از این عزیزان بر اثر مصرف مواد مخدر می میرند و کلی هزینه روی دست شهرداری می گذارند.اغلب این اجساد شناسایی نمیشن و مدتها در سردخانه شهر میمونند و دست آخرهم باید با هزینه شهرداری خاکشان کنیم.ریئس شورا که از حرفهای جناب دال متعجب شده بود ،گفت: منظورت اینکه این اجساد را واسه تشریح به دانشگاه علوم پزشکی بفروشیم؟آقای دال که لبخند پیروزی بر لب داشت ،گفت: چرا به مارک نفروشیم.من شنیده ام برزیلی ها با صادرات جنازه به دانشگاههای آلمانی گونی گونی مارک به جیب می زنند. حالا ما میشیم رقیب برزیل و ای بسا در این زمینه آنها را از میدان به در کنیم. ریئس شورا نگاهی شماتت باری به آقای دال کرد و گفت : همکاران ما الان مشکل درآمد زایی داریم الان مهمترین موضوع اینکه طرحی توجیهی ارائه بشه که بتونیم سریع به منابع درآمد برسیم ،اگه دوستان در این زمینه طرحی ضربتی و نه توهمی دارند اعلام کنند.سکوت باز هم در جلسه چندان دوام نیاورد و آقای جوان که جوانی محجوب بود با کمی من من کردن گفت: کاش رویه شهردار قبلی را ارائه می دادیم و زمین های شهرداری به بخش خصوصی می فروختیم.این طرح دو جنبه توجیهی دارد؛ اول اینکه بخش خصوصی در این زمین ها سرمایه گذاری می کند و باعث رونق تجاری شهر می شود و دوم اینکه یک پول تپل به جیب شهرداری می رود. هنوز حرف آقای ج تمام نشده بود که خانم ع با عصبانیت فریاد زد: آقایان هر چه زمین هلو در شهر بود آقای شهردار به اسم اینکه می خواهد حقوق کارمندان شهرداری را تامین کند فروخت کم مانده بود همین زمین زیر پایمان هم بفروشد. نه این یک خیانت به شهر است. بنده دیگر حرفی ندارم. آقای الف هم در تایید حرف خانم ع آهی بلندی کشید و گفت : تازه دیگه زمینی هم نمونده هرچی زمین هلو بود فروختند. کاش اقلاً این زمین پشت شهرداری شهرداری را نفروخته بودن میشد دفتر شورا را همون جا بنا کنیم.حیف شد. ریئس شورا که از این بگو مگوها خسته شده بود رو به منشی کرد و گفت یه نگاه به این سامانه بنداز ببین مردم چی میگن بلکه به مشکلات مردم رسیدگی کنیم.منشی هم بعد از کمی ور رفتن با لب تاپش گفت : اولین پیامک شهروند گفته نور روشنایی معابر کم است و در برخی کوچه ها اصلا روشنایی معابر نداریم.یکی از اعضاء گفت این مشکل شرکت توزیع است بعدی را بخوان؛ منشی ادامه داد: یکی پیامک داده شهرداری در بسیاری از محلات زباله ها را به صورت کامل جمع آوری نمی کند و سطل های زباله بزرگ محلات عمدتاً شکسته و دیگر وجود خارجی ندارند.ریئس شورا لبخندی زد و گفت: قرار است به عنوان شهرداری پیشرو از این به بعد از هر خانواری 5000 تومن بابت جمع آوری زباله ها بگیریم .دوستان به شما قول می دهم با این عایدی که بدست خواهیم آورد می توانیم امتیاز یک تیم لیگ برتری را بخریم.تصورش بکنید برویم از برزیل و مقدونیه و آفریقا بازیکن بخریم آخ که چه پزی بدیم. دوستان همین الان اگر موافقید تصویبش کنیم. لحظاتی بعد به جز یکی دست همه اعضاء به نشانه موافقت بالا رفت.منشی جلسه نگاهی به جوانکی که دستش را بالا نبرده کرد و گفت: ببخشید این آقای م کارش داشت نتوانست به جلسه برسد واسه همین پسرش را فرستاده است. آقای الف نگاهی به پسرک کرد و خنده کنان گفت تمام این پست ها و ریاست ها هل هلوک است و آنچه مهم است خدمت به خلق است ، پسرم آن یکی دست راستت می شود. آن را بلند کن تا کلک کنده شود.پیامک بعدی مربوط به نا امنی در سطح شهر است و خانمی مدعی شده که زورگیرها داروندارش را برده اند.باردیگر ریئس شورا رو به اعضاء کرد و گفت: اتفاقاً ما این موضوع را با خانم های اعضای شورا به شور نشستیم.و به این نتیجه رسیدیم که اگر کرایه تاکسی ها را افزایش بدهیم آمار این قبیل جرائم به شدت کاسته خواهد شد.دوستان 30 درصد کرایه ها تاکسی را از فردا گران می کنیم اگر موافقید دست ها را بالا بگیرید.پسر آقای میم که تازه فهمیده بود دست راستش کدام طرف است خنده بی ادبانه و بی موقعی سر داد و گفت: خانوم اجازه ، اینها که گفتی چه ربطی به هم داشت، زورگیری چه ربطی به گرون کردن کرایه تاکسی داره! آقای الف که از ریئس شورا خشمگین تر شده بود چک محکمی به گوش بچه میم نواخت و گفت: به توچه پدرسوخته ما به همه گفتیم زده تو هم بگو زده ، این وسط خانم ع برای دلداری بچه از جایش برخاست و در حالی بچه آقای میم را نوازش می کرد غرولندکنان گفت: با بچه این طور رفتار نمی کنند الان دوره علم و تکنولوژی و منطق هست . خانم ع سپس یک اسکناس ده هزارتومان توجیب بچه گذاشت و گفت : ربط داره پسرم الان به صورت علمی به شما ثابت شد که ربط دارد . بچه ها دست راستش را بالا آورد و کرایه تاکسی به موافقت همه اعضاء افزایش و میزان جرائم به صورت قلنبه کاهش ببخشید تمام شد. آخرین پیامک شهروندان مربوط به بارندگی های عید بود و این شهروند از اینکه با یک بارندگی شرایط تردد در شهر بسیار مشکل می شود ابراز انتقاد کرده و خواستار توجه مسئولان شده است.آقای ب که تا آن لحظه ساکت مانده بود در حالیکه به میز چشم دوخته بود گفت: دوستان متاسفانه جاسوسان استکبار همه جا هستند شما ببنید ما فقط در آن بارندگی فقط 3 کشته دادیم حالا این فرد که به طور حتم از عناصر اینتلجلت سرویس بخش ضدجاسوسی ام آی سیکس هست قصد داشته زحمات مسئولان را زیر سوال ببرد و تلاش شما عزیزان لوس کند.من دیگر حرفی ندارم. زنگ پایان جلسه به صدا درآمد و اعضاء هورا کشان از پشت میز و از روی صندلی ها بلند شدند و به سمت در جلسه یورش بردند. تنها کسی که هنوز در جلسه بود بچه آقای میم بود او به آرامی داشت تلفنی با پدرش حرف میزد: بابا اون اسمسی که مامان فرستاده بود بدجوری حالا همشون گرفت