طنز دایی مراد مدیر می شود
دایی مراد مدیر می شود
دایی مراد که به تازگی صاحب یک تلفن همراه هوشمند شده مدام جهت نصب برنامه و فعال کردن نرم افزارهای تلفن همراهش احضار می کند.من که دیگر از این احضارها خسته شده بودم این بار هم با بی حوصلگی به خدمتش رفتم و دیدم پیرمرد نصفه شبی کت و شلوار پوشیده و سرگرم ور رفتن با تلفن همراهش هست .
دایی با دیدنم ذوق زده شد و گفت؛ باورت نمیشه حمید جون، من همین الان مدیر شدم .من هم گوشه ای نشستم و گفتم ؛دایی چرا لباس رسمی پوشیدی ! زن دایی که سرگرم کشیدن قلیون بود،غر غر کنان گفت؛ پیرمرد آخه کی به تو نگاه می کنه ، آخه خجالت هم خوب چیزیه ،دایی هم با قیافه حق به جانب گفت؛ من الان مدیر گروه شدم در شان یک مدیر نیست با زیر شلواری بین زیردستاش ظاهر شود!
به زحمت جلوی خنده ام گرفتم و گفتم ؛ دایی شما مدیر یگ گروه مجازی شدی، از این دست گروهها شاید چند صد هزار تا وجود داشته باشه ،معمولا این گروهها برای تبادل افکار و اخبار فعالیت می کنند و مدیر شدن به جز برای برقراری حفظ نظم گروه و جذب یا اخراج افراد، امتیاز دیگری ندارد.
دایی هم قیلیونش از همسرش گرفت و گفت؛ باشه همین هم خیلی مهمه ، من توی دنیای واقعی 30 سال خدمت کردم حتی معاون هم نشدم اما اینجا در عرض دو شب هم گروه تشکیل دادم هم مدیر شدم.پیرمرد سپس پک محکمی به قیلیونش زد و ادامه داد؛ من نمیدونم برای چی هی میگن تو کشور بیکاری هست! الان ما کلی مدیر و اعضای فعال تو گروهها داریم و این کمک بزرگی در جهت اشتغال زایی جوانها هست!!.دایی مراد به نطقش ادامه داد و افزود؛ اصلا نباید این فضاهای مجازی رو فیلتر کنند، شکر خدا ما الان این همه مدیر و اعضای فعال داریم.
.دیگه نتونستم جلوی خنده ام بگیرم و گفتم ؛ دایی آخه این کارها که واسه ملت نون و آب نمیشه، اینکه یه جوان تا نصفه شب تو گروهها پرسه بزنه و تا لنگ ظهر بخوابه، چه کمکی به اقتصاد مملکت میکند،بعد هم ادامه دادم و گفتم؛ تازه کلی مصیبت و بدبختی هم تو این فضاهای مجازی هست از پخش شایعه و نشر اکاذیب بگیر تا هزار جور مطلب غیر اخلاقی غیر معتبر و رفتارهای عجیب و غریب دیگه که یواش یواش باهاش آشنا میشوید.
دایی هم نه گذاشت نه برداشت یه لنگه دمپایی برام پرت کرد و گفت؛ پسره نادون حالا دیگه چون دایی مرادت مدیر شده حسودی می کنی ! دقایقی بعد هم پیرمرد یک پیام صوتی توی گروهش گذاشت و اعلام کرد؛ ساعت 12 شب است کاربران شب بخیر ،طبق مقررات لطفا از گذاشتن مطالب خودداری کنید انشالله ساعت شش صبح در خدمتتان هستیم.اما درست همون لحظه یه کاربر سمج دستور مدیر رو نادیده گرفت و نوشت ؛ با محصولات ما آشنا شوید بعد هم کلی عکس مستهجن توی گروه به اشتراک گذاشت.
دایی که از دیدن تصاویر بشدت عصبانی شده بود تلفن همراهش به گوشه ای پرت کرد و گفت؛ ای وای خدایا آبرویم رفت،مدیریتم زیر سوال رفت.این وسط زن دایی که با دقت به تصاویر خیره شده بود مجددا شروع به غر زدن کرد و گفت؛ ای پیرمرد هرزه ،پس این همه جون می کندی که تلفن لمسی بخری واسه این بود!
پیرمرد رو بمن کرد و گفت؛ حمید جان ،من نمی تونم این کاربر بی ادب رو اخراج کنم دستم به دامنت یه کاری بکن ،تلفن دایی رو برداشتم مشغول بررسی شدم ،متاسفانه ویروس ربوتی که این روزها بلای جان بسیاری از گروهها شده در گروه دایی مراد هم مشغول نشر تصاویر مستهجن بود. هر کاری کردم نتونستم ویروس رو از گروه اخراج کنم، دست آخر هم مجبور شدم گروه دایی را منحل کنم.
طفلی پیرمرد فقط 24 ساعت مزه مدیریت رو چشید.البته این اتفاق دو تا حسن خوب داشت اول اینکه از احضارهای مکرر دایی خلاص شدم دوم اینکه پیرمرد دوباره سرش به کتابهای تاریخی گرم شده و دیگه هوس مدیر شدن از سر به در کرد.