طنز بغام و طرح ساماندهی شهری
طرح ساماندهی معضلات شهری
ازدحام اهالی درکوچه نشان از اتفاق تازه ای در محله می داد. بغام که تازه از محل کارشبرگشته بود به زحمت خودش را از لای جمعیت به جسم نیمه جان گدای جوانی رساندو با تعجب گفت ؛ دوباره چه خبره ! «کله» هم ذوق زده، مش معصوم را نشان دادو گفت؛نبودی بابا ببینی ، خاله با فن آپرکات این دو تا گدای سمج به آسمونشوت کرد! بغام با حیرت گفت؛ این که فقط یک نفر هست! لحظاتی بعد گدای دوم همروی زمین افتاد.کله هم گفت؛ اینم دومیش !!!
بغام با عصبانیت به مش معصومه خیره شد و گفت؛ کینگ کنگ شدی ؟ دیوانه آخر این چه رفتاریه با مردم می کنی ! مش معصوم، پیرزن قلدر و عصبی محله هم نگاه تندی به بغام کرد و گفت؛ ببین من زیاد اعصاب درستی ندارم از تو یکی هم خوشم نمیاد اینکه زیادتر از قد و هیکلت حرف نزن وگرنه تو هم با یه مشت شوت می کنم تا از وضعیت جوی قله گنو با خبر بشی !!! بغام که مزه کتک های مش معصوم را خوب چشیده بود ،صدایش را پایین آورد و گفت؛ خوب ، الان بمن بگید این آش و لاش کردن گداهای بدبخت یعنی چه !؟ شهین خانم همسر احمد مرغی در حالیکه سرگرم نوشتن آمار انهدام گدایان بود رو به بغام کرد و گفت؛ تشکل غیر دولتی میم میم به کمک اهالی داره طرح ساماندهی معضلات شهری رو در محله اجرا می کند.بغام لبخندی زد و گفت؛ ببخشید این میم میم یعنی چه !؟ مش معصومه هم ناغافل چک محکمی به صورت بغام نواخت و گفت؛ میم میم یعنی من، یعنی مش معصوم ، حالا زود برید خونه هاتون ساماندهی امشب تموم شد!!
روز بعد بغام اهالی را به خانه اش دعوت کرد و به آنها در مورد نحوه ساماندهی کارتن خواب ها و رفع معضلات شهری به تفضیل آموزش داد،حتی مش معصوم هم دست آخر در کلاس آموزشی بغام شرکت کرد.مرد نیک نهاد محله از اهالی خواست تا با جمع آوری لوازم مازاد خود مثل لباس ، پتو و حتی مواد غذایی در طرح حمایت از افراد بی پناه شرکت کنند.به پیشنهاد تعدادی از خانوم های محله منزل مش معصوم به عنوان ستاد رسیدگی به امور بی پناهان و معتادان و متکدیان انتخاب شد و «کنیز» همسر بغام نیز به عنوان مسئول صندوق این تشکل انتخاب شد.
یک ماهی از فعالیت ستاد حمایت از معتادان و متکدیان محله گذشت ،مردم محله با شور و شوق از هیچ کمکی دریغ نکردند، با روابط عمومی بالای برخی از خانم های محله ،جمع آوری کمک های مردمی بخصوص کمک های نقدی از محله نیز فراتر رفت و حتی چند گروه مجازی با همین نیت ایجاد شد.اما آنچه خیلی بیشتر نمود داشت تاثیر این اقدام مثبت بود ،بطوریکه یک معتاد یا گدا یا بی سرپناه در محله دیده نمیشد.
در این بین بغام به رفتار مشکوک اعضای تشکل مظنون شده بود بخصوص تغییرات ظاهری آنها شک برانگیز شده بود.کار به جایی رسیده بود که مش معصوم از پالتو پوست سمور استفاده می کرد و بیشتر اوقاتش را در سواحل استرالیا سپری می کرد!!
سرانجام روزی احمد مرغی در حالی که وجدان درد گرفته بود دست بغام را گرفت و به ورودیهای محله برد و با نشان دادن چند جوان قلدر ،گفت ؛مش معصوم این قلدرها رو استخدام کرده است، اینها مدتیه جلوی ورود معتادین و گداها را به محله می گیرند، بغام با حیرت گفت؛ پس با آن همه پول و کمکی که جمع می کنند چه می کنند!؟ احمد مرغی سرش به زیر انداخت و گفت ؛ بیشترها پولها را خودشان خرج میکنند، کمک های غیر نقدی هم به اکبر شیره ای می دهند تا در بازار سیاه بفروشد.
بغام دو دستی به سرش زد و با ناراحتی گفت: ای وای آخه چرا اینها آدم نمیشن! احمد مرغی آهی کشید و گفت؛ راستش مشکل از این حرفها گذشته اینها یه مدته زدن به قاچاق آدم و کارتون خوابها رو به عنوان آواره جنگی به ترکیه می فرستند تا به آلمان برسند.
بغام با مهربانی پشیانی احمد مرغی را بوسید و گفت؛ آفرین ، معلومه که هنوز انسانیت در محله نمرده،احمد مرغی هم ده هزار مارک از جیبش بیرون آورد و گفت؛ من ارزشم خیلی بیشتر از این چند هزار مارک هست،اگه بیشتر داده بودن عمرا حرف میزدم!!
به کمک بغام تشکل خلاف کار محله تعطیل شد.در ضمن قرار شده به محض برگشتن مش معصوم از کانادا خودش را تسلیم پلیس کند، حالا کی این بانوی دغل باز از کانادا بر می گردد و اینکه چطور می خواهد آن همه پول را پس بدهد بستگی به خیلی چیزها دارد.