سفارش تبلیغ
صبا ویژن

طنز بغام و گرمازدگی

  اواسط تیرماه است ساعت از دوازده ظهر گذشته و خورشید با بی رحمی تمام هر چه زور داشت بکار گرفته بود تا بندریها را بلال کند.از شرجی هم بخاری بلند نمی شود به قول امروزی ها این هم برایمان آدم شده و کلی کلاس می گذارد. باد هم حضورش پاره وقت شده یک وقتهایی می آید یک وقت هایی هم مثل کار کردن مدیران ارشد نمی آید.

بغام این ایام طبق معمول در خانه نشسته بود که ناگهان پسرش (کله) با عجله پدرش را فراخواند و گفت؛ بابا بدو یکی تو کوچه مرده !! در این محله معمولا جراحت و زخمی شدن به سبب حضور بالفعل مش معصوم خیلی عجیب نیست اما تا حالا کسی وسط کوچه نمرده بود.القصه مرد پرتلاش محله به فوریت خودش را به محل ازدحام رساند، جمعیت گوش تا گوش روی سوژه خم شده بود  بیشتر اهالی با نگرانی سرگرم تهیه عکس و فیلم خبری بودند.

بغام به سختی از میان جمعیت سمج، تونلی باز کرد و با عصبانیت فریاد زد؛به جای فیلم برداری  یکی به اورژانس زنگ بزند.

مرد پر تلاش محله سپس بر بالین مصدوم ظاهر شد و گفت؛ اطراف این بنده خدا را متفرق کنید.اما هیچ کس به حرفش توجه نکرد. اهالی طوری برای دیدن مرد بیهوش فشار می آوردند که بر اثر فشار جمعیت چند نفر روی مرد بدبخت سقوط کردند.بغام که بشدت عصبانی شده بود به ناچار رو به مش معصوم کرد و با اکراه گفت: هر طور صلاح میدانی مردم رو از اطراف این بنده خدا متفرق کن، مش معصوم هم از خدا خواسته چادرش را دور قدش گره زد و د با زدن چند پشتک وارو  با ضربات هلی کوپتری به جمعیت حمله کرد و با چند مشت و لگد جمعیت را فراری داد.

شدت لگدهای مش معصوم به حدی بود که احمدی مرغی و اکبر شیره ای چرخ زنان به داخل خور شهناز سقوط کردند و به طور کامل از محور این طنز خارج شدند!!

بغام برای اولین بار از خشونت بانوی قدرتمند محله تشکر کرد و گفت؛ این مرد آسیبی ندیده و به نظرم گرما زده شده به همین خاطر بهتر است تا آمدن اورژانس در سایه دیوار تشکی و بالشتی برایش پهن کنیم تا دراز بکشد.

به دستور بغام مرد گرما زده را به سایه سار دیواری بردند.دکمه های پیراهنش را  باز کردند و قدری آب بر سر و روی او پاشیدند. بغام که آموزش کمک های اولیه را فرا گرفته بود به اهالی تاکید کرد که به مرد گرما زده آب ننوشند.اما مش معصوم طبق معمول ساز مخالف سر داد و گفت: این مرد جنی شده الان خودم نجاتش می دهم .پیرزن سپس با تکه ذغالی دور تا دور مرد بیهوش خط کشید و در حالیکه وردی می خواند چند چک به مرد بیچاره زد و  گفت: جن فرار کرد ای مرد برخیز که خدا خیلی بهت رحم کرد پیرزن سپس سر در گوش مرد بیچاره کرد و به آرامی گفت : جنس خوب هم داریم خواستی خبرم کن.

بغام که از دیدن رفتار مش معصوم بشدت متاثر شده بود رو به همسرش کنیزو کرد و گفت: کاش یک جوری حتی شده چند روز از شر این دیوانه راحت می شدیم .کنیزو هم شوهرش را دلداری داد و گفت ؛دیگه این  پیرزن نکبتی شورش رو در آورده،نصف محله رو معتاد کرده . امروز براش یه آشی پختم یه وجب روغن روش ریختم

دقایقی بعد در میان بهت اهالی، دو دستگاه آمبولانس وارد محله غلغله شد. لحظاتی بعد هم تیم پزشکی اورژانس با ستایش از تجارب ارزنده بغام به فوریت مرد گرما زده را به بیمارستان انتقال دادند ،پرسنل آمبولانس دوم نیز با  استفاده از شوکر برقی،مش معصوم را غافلگیر کردند و  پیرزن جنگجو را با طناب مهار کرده و به داخل آمبولانس هدایت کردند.قبل از اینکه آمبولانس به سمت تیمارستان حرکت کند مش معصوم نگاه نفرت آلودی به بغام کرد و گفت؛ای فتنه گر نکبتی کور خواندی ، من بر می گردم ،وقتی برگشتم یا باید به کوههای زندان فرار کنی یا توی جنگل های حرای قشم مخفی بشی، در ضمن وصیت نامه ات بنویس... طفلک بغام  خواست بگوید کار من نبوده که با نگاه خشمگین کنیزو مثل شمع خاموش شد او خوب می دانست که کتک خوردن از مش معصوم صد پله بهتر از گرفتار شدن در خشم و غضب کنیزو است.

کاظم گلخنی طنز نویس هرمزگان