خفاش شب
نویسنده گلخنی
یکی بود یکی نبود غیر خدا هیشکی نبود،عارضم به حضورتان که راویان اخبار و ناقلان مهملات رایج و طوطیان شکرشکن قند پارسی چنین حکایت کرده اند که درهمین بندرعباس خودمان روزنامه نگار(به آنها نوکر استکبار جهانی هم اطلاق می شود) میانسالی که بغام نام داشت به خوبی و خوشی زندگی می کرد.روایان حکایت کنند در یک غروب بهاری که هوا اندکی دم گرفته بود بغام برخلاف خیلی از مردم شهر که غروب ها به نیت تفرج ، از خانه بیرون می زنند، خسته از کار و تلاش به طرف خانه اش به راه افتاد .هوا تازه رو به تاریکی نهاده بود.با این حال فضای شهر ملتهب از یک شایعه بی اساس بود. بغام بی توجه به این شایعات بی اساسی که مدام برایش پیامک میشد، سرگرم عبور از چهارراه فاطمیه بود که با پیرمردی سالخورده که قصد عبور از خیابان را داشت مواجه و طبق عادت بدی که دارد ، حس کمک به همنوعش گل کرد و بازوی پیرمرد را گرفت تا او همراهی کند، اما پیرمرد در یک آن همچون پلنگ از جایش جست و با عصایش ضربتی کاری به بغام زد و گفت: خفاش اهریمن چرا به ناموس مردم دست درازی می کنی ؟بغام بنده خدا که از شدت ضربه به خودش می پیچد ، گفت: الان تو ناموس مردم هستی دیگه ! پیرمرد خواست بار دیگر به بغام حمله کند که با فرار به موقع مرد بیچاره این یورش بی اثر ماند. شبانگاهان بود و با وجود دمی که در هوا بود بغام سر کیف و شادمان بی خبر اوضاع محله، برای خودش ترانه ی همه چی آرومه من چقدر خوشبختم زیر لب زمزمه می کرد که ناگهان چند زن جوان راهش را بستند. یکی از زنها که به نظر مقامش بالاتر از بقیه بود رو به بغام کرد و گفت: آهای سیاهی کیستی از کجا آمده ای به کجا می روی ؟ بغام با تعجب به زن کریم مرغی نگاه کرد و لبخند به لب گفت: فاطی خانم این ادا و اطوارها برای چیه ، یکی از زنها گفت:چقدر قیافه اش شبیه اصغرقاتله؛ به گمانم خود خفاش شب باشد. بغام هاج و واج به زنها نگاه کرد و گفت:اصغر قاتل دیگه کیه ،بابا اون که زمان رضاشاه اعدام شده ، راه بدید میخوام برم خونه اصلا هم حوصله شوخی ندارم. فاطی خانم در کسوت ارشد گروه نگهبانی، نگاهی به تلفن همراهش کرد و گفت: این مرد اصغر قاتل نیست ،همین الان سامانتا از واتس آپ پیام داده دو کوچه بالاتر، اصغر قاتل و میرزا سیف القلم نامرد،سر 12 تا زن بیگناه را گوش تا گوش بریدند،زن سپس موبایلش را جلوی چشم بغام گرفت و ادامه داد :هنوز درگیری در کوچه بالایی ادامه داره و زنها با خفاش شب و اصغرقاتل درگیر شده اند .فاطی خانم با احتیاط جلوتر آمد و فریاد زد:باور نمی کنی ، بیا با چشمای کور شده ات نگاه کن، بغام بیچاره به تصویر درون گوشی خیره شد و با حیرت گفت: بابا دست بردارید اینکه عکس آنجلینا جولی توی فیلم آقا و خانم اسمیت هست من فیلمش دیدم تو این صحنه با گروهی از کماندوها درگیر شده...فاطی خانم موبایلش را پنهان کرد و گفت: یعنی واتس آپ دروغ میگه و توی قلم به دست نوکر استکبار جهانی راست میگی، بچه ها به این مرد مشکوک حمله کنید. درگیری یک طرفه چند دقیقه ای ادامه داشت و زنها با هر چه دم دستشان بود به بغام حمله کردند .سرانجام این نبرد با حضور افسر سرنگهبان و گروه دژبان که همگی از زن های محله بودند خاتمه یافت و لاشه مرد مشکوک به خانه اش انتقال یافت .دقایقی بعد بغام که تازه حالش بهتر شده بود ،آه و ناله کنان رو به بانوان محله کرد و گفت:آخه مگه مرض دارین سرشبی مردم آزاری می کنید.کنیزو همسر بغام که بین زنهای محله به سبب شغل شوهرش، موقعیت ممتازی دارد نگاهی به شوهرش کرد و با تکبرخاصی گفت:من الان سرپاس کنیز هستم.لطفا هنگام صحبت با یک افسر مودبانه رفتار کنید، در ضمن در واتس آپ گفته اند تا همین الان 800 تا زن توسط گروه خفاش شب و باندهای تبهکاری مثل ال کاپون، اصغر قاتل و میرزا سیف القلم به شکل ناجوانمردانه ای به قتل رسیده اند. به همین خاطر با حضور همه بانوان محله، امروز صبح به شور نشستیم و تصمیم گرفتیم خودمان با این گروهای تبهکار مبارزه کنیم.بغام نگاه شماتت باری به زنهای محله کرد و گفت:خدا لعنت کنه کسی که پایه گذار این واتس آپ شد،آخه خواهر من این حرفها همه اش توهم ذهن یک مشت آدم رذله که از روی عمد یا غیر عمد سرگرم سم پاشی و شایعه پراکنی هستند.بغام ادامه داد: اگر من خبرنگار هستم اگر من شب روز سرگرم تهیه گزارش و خبر هستم که می گویم به پیر به پیغمبر هیچکدام اینها صحت ندارد و همه اش زاییده ذهن آدمهای دنیای مجازی است.روزنامه نگار محله سپس از جایش برخاست و در حالیکه زنان را به بیرون مشایعت می کرد،افزود:بروید دنبال زندگیتان ،خواهر من آخه شماها چرا این قدر زود باور هستید.در این میان فاطی خانم زن اصغر مرغی نگاهی به همکارانش کرد و گفت: به حرفهای این مرد مشکوک توجه نکنید همین الان خرنر در واتس آپ پیام داد که 22 نفر از زن های محله آن طرف خور توسط گروه خفاش شب کشته شده اند.بیایید برویم و از خودمان دفاع کنیم.بغام با تعجب رو به کنیزو کرد و گفت:خرنر دیگه کیه؟ کنیزو لبخندی زد و گفت: بیشتر آنهایی که در واتس آپ هستند اسم های واقعی خودشان را لو نمی دهند. کنیزو سپس موبایلش را به بغام نشان داد و گفت: از صبح تا حالا خرنر و سگ سیاه مدام اخبار کشته شدن زنهای محلات دیگر را برای ما ارسال می کنند تا الان حدود 42 زن فقط در کوچه بالایی کشته شده اند. بغام دو دستی به سرش زد و گفت:آخه توی مرغداری هم به این سرعت نمی شود سرمرغ برید؛شما را به خدا دست از این ادا و اطوار بردارید،بغام سپس رو به همسرش کرد و گفت: دگه کارت بجایی رسیده که گپ شوهرت که خبرنگار هم هست باور نا کنی اما گپ الکی خرنر و سگ سیاه باور اکنی؟ سکوتی سنگین بر فضا حاکم شد و شک و تردید و ندامت در چهره زنها هوایدا شد. همان دم فاطی خانم که از دیدن تردید زن ها سخت برآشفته بود فریاد زد: بچه ها همین الان میمونک تنها درفیس بوکش نوشته که به چشم خودش جنازه 190 زن را در سردخانه بیمارستان دیده است. یاالله آماده دفاع شوید.شورا و غوغایی در میان زنها حاکم شد. و زن ها بدون توجه به هشدارهای بغام هورا کشان از خانه کنیزو رفتند و مرد مشکوک را تنها گذاشتند. ساعتی از نیمه شب گذشته بود که زنها جیغ کشان محله را روی سر گذاشتند. هیچکس جرات نزدیک شدن به لاشه مردی که در وسط کوچه افتاده بود،نداشت، دست آخر زنها دست به دامن بغام شدند.سکوت معنا داری در کوچه حاکم بود و همه به لاشه مردی که حالا اصغرقاتل معاون خفاش شهرت یافته بود،چشم دوخته بودند.سرانجام بغام به خود جراتی داد و به مرد بیچاره وارسی کرد و بعد از لحظاتی درحالیکه بشدت عصبانی شده بود رو به مش معصومه پیرزن قلچماق محله کرد و گفت:آخه مادرجان تو به بچه خودت هم رحم نمی کنی؟ مش معصومه که تازه متوجه اشتباهش شده بود به سراغ پسر معتادش رفت و شیون کنان گفت:آخه جز جیگر زده چرا از دیوار بالا رفتی آخه کی میخوای آدم بشی. اکبرجوانک معتادی است که معمولا در طول روز از کنامش خارج نمی شود و فقط شب ها برای موارد بسیار مهمی مثل تهیه مواد از خانه اش خارج می شود این موجود تنها دزد محله نیز محسوب می شود و گاهاً با دزدیدن دمپایی و آفتابه امرار معاش می کند. ادامه ماجرا را از دهان اکبر که تازه به هوش آمده بود بشنوید:آخه مادر اگه این وقت شب در میزدم که صدجور فحش بار میکردی واسه همین از دیوار بالا رفتم.اکبر ناله ای کرد و ادامه داد:چشمتان روز بد نبیند یکهو دیدم یک چیزی مثل موشک به طرفم پرت شد بعد هم که منهدم شدم. بغام با حیرت به کپسول خالی گاز که وسط کوچه افتاده بود نگاه کرد و گفت:آخه مادرجان چطوری تونستی این کپسول رو پرت کنی؟پیرزن لاشه بچه اش را به کول گرفت و گفت:مردم چه بی چشم و رو شده اند. هنوز اهالی متفرق نشده بودند که رحیم پسر 10 ساله فاطی خانم گوشی تلفن اکبر را پیدا کرد و فریاد زد:مامان،مامان ،جعبه سیاه اکبر را پیدا کردم . آن شب تا سپیده دم احدی در محله خواب به چشمش نرفت.زنهای نگهبان به هر جنبنده ای که عموماً سگ و گربه بودند حمله می کردند، صدای زوزه سگ و گربه و جیغ های بنفش فاطی خانم و دیگر زنها ، همه را نگران و ناراحت کرده بود.سرانجام حوالی صبح همهمه ای بین زن های نگهبان برخاست. لحظاتی بعد صداهای عجیب و غریبی که به نظر نمی رسید صدای انسان باشد تمام محله را روی سرش گذاشت.نفس در سینه اهالی بیچاره حبس شده بود. براستی چه اتفاقی رخ داده بود! دم صبحی بغام بنده خدا که چشمانش از فرط بیخوابی قرمز شده بود به قصد نصیحت به سراغ زنهای محله رفت،اما هنوز به دم در خانه اش نرسیده بود که کنیزو با چهره ای مالامال از ظفر به سراغش آمد و گفت: خفاش دستگیر شد. آفتاب تازه برآمده بود و تمامی مردم محله، پیر و جوان، ریز و درشت تقلا می کردند تا خفاش شب و گروهش را که شب گذشته توسط زنان دلاور محله اسیر شده بود ،تماشا کنند.از همه متعجب تر بغام بود او در حالیکه مدام بر بانیان واتس آپ فحش می داد در قفس بزرگی را گشود و تمامی خفاشهای بیچاره را آزاد کرد.آخرین خفاش که درشت تر از بقیه بود، شادمان از آزادی در آسمان چرخی زد ؛سپس ازگروهش جدا شد و در میان نگاه اهالی ارتفاعش را کم کرد و ناگهان فضله ی بزرگی روی سر و صورت کنیزو انداخت و رفت.کنیزو که از رفتار زشت خفاش بشدت مکدر شده بود نگاه شماتت باری به شوهرش کرد و گفت: لابد اینم شایعه بود؟ پی نوشت: 1- اصغرقاتل، قاتل زنجیره ای کودکان در عراق و ایران که در دوران پهلوی اول توسط پلیس تهران دستگیر و سرانجام به دار مجازات کشیده شد. 2- میرزا سیف القلم نامی مستعار از یک قاتل زنجیره ای زنان است .فرد مذکور در دوران پهلوی اول در بغداد و شیراز مرتکب قتل های بیشماری شد.وی نیز دستگیر و اعدام شد. 3- ال کاپون؛ قاچاقچی مشروبات الکلی و هدایت کننده یک باند تبهکار که در دهه 30 میلادی افراد زیادی را در شیکاگوی آمریکا با مسلسل های تامسون به قتل رساندند.وی توسط پلیس در یک درگیری کشته شد. 4- خفاش شب قاتل معروف زنجیره ای زنان در تهران که در دهه هفتاد شمسی در مطبوعات زرد مقالات و اخبار زیادی به خودش اختصاص داد .وی نیز به سبب ارتکاب به قتل چندین زن به دار مجازات رسید.