ستون طنز کلپک سلام به خاطر يک لقمه نان با افزايش قيمت نان اين روزها در بيشتر استانها .سردرگمي عجيبي بين نانواها و مردم به وجود امده است. و اما در بندرعباس ديروز صبح کنيزو بعد از مدتها يکهو هوس خوردن نان سنگک کرد اينکه يقه بغام را گرفت زنبيلي بدستش داد و او را روانه نانوايي کرد. صف نانوايي مثل هميشه بسيار خلوت بود. بغام هم شادمان يک اسکناس هزار توماني از جيبش بيرون آورد و گفت: لطفا تا نون خشخاشي ...نانوا که از اين جسارت بغام بشدت عصباني شده بود چک محکمي به گوش مرد بيچاره نواخت و گفت : چه جسارتها... بغام که از ماجراي گران شدن نان بي خبر بود در حاليکه صورتش را مي ماليد ناله کنان گفت بي انصاف چرا ميزني !؟ نانوا گفت: گويي دهسالي ميشه سنگک نخوردي، مرد حسابي نون خيلي گران شده ، اينو همه ميدونن بغام دوباره دست به جيب برد و اين بار اسکناس پنج هزار توماني به نانوا داد و گفت: اين مقدار بايد کافي باشد . نانوا بار ديگر چک محکمتري به گوش بغام بدبخت نواخت و گفت : اي گستاخ چرا شرم نمي کني ! بغام که از درد به خودش مي پيچيد رو به نانوا کرد و گفت: بي انصاف نابودم کردي آخه قيمت نون مگه چقدره ؟ نانوا اندکي تامل کرد و گفت: با توجه به نمودار دوري از مرکز و همچنين بالا رفتن يک درصدي نرخ دلار و اوضاع نامساعد سهام شرکت نفتي شل در بازار لويدز لندن؛ قيمت پايه هر قرص نان براي امروز مي شود پنج دلار و هشت سنت!!! بغام که ديگر حوصله کتک خوردن نداشت هر چه پول داشت به نانوا داد و گفت :هيچ وقت اين طور قانع نشده بودم. مرد بيچاره نانش را از نانوا تحويل گرفت اما هنوز چند قدمي دور نشده بود که نانوا به شتاب به سراغ بغام رفت و يکي دو لگد محکم حواله اش کرد.بغام که از شدت درد به خود مي پيچيد ناله کنان گفت : ديگر براي چه ميزني !؟ نانوا لختي انديشيد و گفت :شرمنده داداش اينو ديگه نويسنده خودش به متن داستان اضافه کرده!! بغام با چشمان اشکبار نگاهي به نويسنده طنز کرد و گفت ؛ اي تف به روت ، آخه تو ميخواي مردم رو بخندوني چرا از من مايه ميذاري، اصلا حالا که اينجوري شد من نون نمي خوام الان کاري مي کنم ته داستانت باز بمونه، بغام که بشدت عصباني شده بود نان ها را پس داد و بدون ترس از عاقبت کار به خانه رفت. طبق شنيده ها الان دو روزي ميشه که بغام در زباله داني نزديک منزلش در حال تحقيق درباره زندگي زناشويي گربه هاست . دوستان خواننده خودتان حق بدين، مقصر خودش بود ،ا گه بغام داستان را بهم نزده بود الان راحت داشت کنار کنيزو شام مي خورد کاظم گلخني، نداي هرمزگان. - خارخاسک