سفارش تبلیغ
صبا ویژن

طنز بعد از سلام

 

لابد برای خیلی از شما عزیزان پیش آمده که در مواجه با دوست و یا فامیلی که صاحب شغلی هست اولین پرسشی که مطرح کرده اید گاها با خواسته ای توام بوده است!!
با این اوصاف به سراغ اولین جمله. طنز خیلی ها در مواجه با مشاغل مختلف رفته ایم که در ادامه می خوانیم

کشاورز؛ شما عزیز ما هستی ، انشالله گوجه ها که رسید زنگ بزن با بچه ها خدمت میرسیم

نانوایی ؛ داداش قربونت  خشکش کن ظهر میام  می برم.

ماهی فروش ؛ میگم شما که خیلی واردی ، این(میگو)میگ نر برای چی این همه لاغره ؟

کاندید شورا؛ آقا عجب شامی بود ، لطف کردین، اصلا کی بعض شما ، چشم حتما همه ی شناسنامه ها محل رو میارم .

خلبان بمب افکن؛ چه سعادتی بود خوشبخت شدیم، میگم ما یه پسری داریم الان فرستادنش کمپ، انشالله اومد میفرستیم خدمتت همونجاها دستش بند کنید.

مدیر مدرسه غیر انتفاعی؛ شما عزیزم تاج سر جامعه هستید ، انشالله سال دیگه بچه ها رو میفرستم خدمتت، فقط خواهشا مایه کاری حساب کنید.

پرستار ؛ برای ما که آبجی انگار دکتری ، میگم شما با بچه های پذیرش آشنایی نیستی؟

مهندس کامپیوتر ؛ عزیز مایی ، میگم. کاکا ما که کامپیوتر نداریم اما معده رحیم ، بچه آخری ویروسی شده، اگه میشه یه لطفی بکن ببین درست میشه!!

مدیر یک نشریه بزرگ؛ آقا بزار رک بگم، همه ی رشد فرهنگ جامعه مرهون تلاش امثال شماست، میگم روزنامه باطله خونه ندارین، آخه عید هم نزدیکه این عیال ما همش میگه از دکتر روزنامه باطله بگیر

خبرنگار؛ ببخشید بهت برنخوره اما  شماها چطوری هنوز زنده این؟

کاپتان نفت کش بزرگ؛ خیلی عزیزی ، باعث افتخاری کاپتان، میگم قربونت رفتین هند یه چهار تا کیسه برنج برامون بیار، فقط قربونت اول فی بگیر برام اسمس کن!!

یک شهروند جزیره کیش؛ چقدر از آشنایی با شما خوشبخت و سعادتمند شدم ، میگم یه بار دیگه آدرس منزلتون دقیق بگید که یادم نره

یک شهروند جزیره هرمز؛ ببخشید عزیزم من عجله دارم، بعدا یه تک بزن شاید شمارت سیو کردم!!

موبایل فروش ؛ میگم من یه گوشی چراغ قوه ای دارم میتونی برام با یه آی پد اس فور عوض کنی، اگه سر هم خواست رو سر میذارم

مدیر یک اداره؛ آقا شما باعث سرفرازی این شهر هستی ؛ فقط جون ننه کرامت روم پس نزن دست این بچه رو بند کن انشالله جبران میکنم

استاد دانشگاه ؛ عزیزم شما همچون چراغی در ظلمات جهل نور افشانی می کنید، میگم الان فی سوالات کنکور چنده؟

یک خانم وکیل ؛ وای عزیزم  امروز چه سعادتی نصیبم  شد ، راستی این بچه ام  شبها همش جاشو خیس می کنه... ای وای ببخشید این طنز نویسه حواس برای آدم نمیذاره فکر کردم دکتری ، اوکی عزیزم ببخشید ، حالا اگه بخوام طلاق بگیرم میتونی حضانت بچه رو برام بگیری!!

الکساندر گرهام بل ؛ بابا آخه این تحفه چیه همش توی طنزهات میاری ، مدام هم  میگه دکتر واتسون قطع کن که رومینگ حساب می کنند.

معمار ؛ ای جانم بزرگواری ، میگم اوستا  ما طرفهای چهچکور یه زمینی بالا کشیدیم، چند شبه میتونی دورش دیفار بکشی

کارگردان سینما ؛ وای چه سعادتی ، چقدر خوشبخت شدیم، اول یک امضا بهم بدین،  خوب حالا خواهشا اجازه بدین یه سلفی هم بگیرم ، ممنون ، میگم تو رو جون شیچی کمار دست این  آنیل کاپور ما هم یه جایی بند کنید.

کاظم گلخنی دبیر طنز روزنامه دریا


طنز روباه و زاغ

 

سر شب بود و در میان نیزارهای خور روباه با احتیاط از میان دست و پای چند معتاد کارتن خواب عبور کرد و غر غر کنان  گفت؛ نگاه تو رو خدا همه جا رو اشغال کردند ، خیر سرم مثلا این جا قلمرو منه، روباه گرسنه هنوز در حال ناله کردن بود که کارتن خوابی بیدار شد و گفت؛ داداش کبریت نداری ؟

روباه همانطور که دور میشد گفت؛ یارو فرق بین آدم با روباه نمی فهمه، آخه من  گور دارم که کفن داشته باشم.

طفلی روباه که شکمش به قار و قور افتاده بود سر در پی قوت لایموت هر جا سرک کشید هیچ نیافت عاقبت هم با عصبانیت زوزه بلندی کشید و فریاد زد؛ حالا هی بگید تورم نقطه به نقطه تک رقمی شد، هی یارانه ها رو قطع کنید این هم نتیجه اش ، سه روزه تو زباله ها میگردم یه لقمه نون پیدا نکردم.

نزدیک سحر بود که روباه قصه ما  دست از پا درازتر به نیزارهای خور برگشت.روباه غرغر کنان  سرگرم عبور از وسط نهر فاضلاب بود که یهویی با جسد لک لک که در گوشه نیزار افتاده بود مواجه شد.

روباه متعجب و غمگین گفت؛ طفلک لابد آنفولانزا گرفته، چقدر بهش گفتم یه ویزای دانشجویی بگیر مهاجرت کن برو اسکاندیناوی ، حرف گوش نکرد.

همان موقع صدای آشنایی از بالای درخت کهور قدیمی به گوشش خورد.انگاری باز هم زاغ بود که داشت تلاش میکرد بسته سفید رنگی را باز کند.
روباه به زیر درخت رسید و با خنده معنا داری گفت؛ تو آدم نمیشی!! دست از این دله دزدی کی برمیداری خدا عالمه، حالا چی قاپ زدی؟

زاغ بسته را با احتیاط روی شاخه کهور گذاشت و گفت ؛ اینو باش ، ببین دنیا به کجا داره میره که روباه هم دم از اخلاقیات میزنه ، من هر چی هستم دیگه از کیسه کارتن خواب ها نون کش نمیرم!!

روباه که  بدجور ضایع شده بود حرف را عوض کرد و گفت؛ توی این گرونی ، پنیر از کجا گیر آوردی ؟

زاغ با چنگالش کیسه سفید رنگ را گشود و گفت؛ اگه فکر کردی چیزی بهت میرسه کور خوندی ، هفت تا نره خر  خونه دارم زیر بار شهریه دانشگاه و خورد و خوراکشون زاییدم ، سه روزه یه لقمه نون نخوردم .

روباه با دقت به کیسه سفید رنگ چشم دوخت و گفت ؛ عامو این که پنیر نیست ، یه وقت نخوری مثل لک لک گور به گور بشی!!

زاغ خندید و گفت؛ بیا برو دنبال کارت که اصلا حوصلت ندارم .میگم گشنمه ، کلاغ گشنه که چیزی حالیش نیست، زاغ این را گفت حبه های سفید رنگ را یکی یکی بالا انداخت.

ساعتی بعد کلاغ قصه ما که انگاری دوباره جوان شده بود مثل عقاب شیرجه ای جانانه در آسمان  زد و مشغول رقصیدن و خواندن شد؛ از اون بالا کفتر می آیه یک دانه ...
روباه که غرق حرکات زاغ شده بود ،خندید و گفت؛ یه چند تا بنداز پایین.

زاغ بدبخت حتی فرصت جواب دادن هم پیدا نکرد ، در دم اور دوز کرد از همان بالا سقوط کرد و برای همیشه کنار لاشه لک لک آرمید.
روباه هم کارت عابربانک زاغ را برداشت و مجددا به داخل نیزارهای حاشیه فاضلاب خور جهید و از نظرها محو شد.

کاظم گلخنی ,روزنامه دریا


ستون طنز کلپک سلام 2


چرا دریا لولو شد.

از روزگاری  که کودکان بندری صبح تا شب در ساحل شنا ،بازی و ماهیگیری می کردند حدود چند دهه گذشته است ، شاید در عکس های قدیمی چنین کودکان زبلی را پیدا کنید.الان زرنگ ترین بچه، غول کش بازی های پلی استیشن هست.

جبر روزگار چنان کرد که هی از دریا فاصله بگیریم تا جایی که امروزه از هر پنج کودک بندری هفت نفرشان شنا بلد نیستند و اگر بگویم بعضی از ما دریا را بیشتر از فیلم ها تماشا می کنیم چندان بیراه نگفته ام .

.روزگاری مقصر این وضعیت را  آتاری بعد سگا و بعد هم پلی استیشن معرفی کردند ، اصولا در این مملکت همیشه مقصر باید خارجکی باشد اصلا هم کسی یادش نبود که ساحل نشین رزقش از دریاست ، همه فکر می کردند که ساحل نشین پایش به آب برسد می شود قاچاق چی، میرود کالای لوکس خارجی وارد می کند ، اقتصاد کشور را یک جا به فنا می دهد. از این رو دریا با قید یک فوریت ، لولو شد!!

این بی محلی تا آن جا رفت که یک روز مسئولان فهمیدند مشاغل همسو با دریا از صید و تجارت و لنج سازی گرفته تا ملوانی و غواصی و چتربازی... ببخشید این چتربازی هنوز رواج دارد،  به یکباره در خطر انقراض است و روی کشتی های ایرانی پر شده از جاشوهای هندی ، بنگالی و پاکستانی و بدین سان همگی دسته جمعی از خواب غفلت بیدار شدیم و از طریق سیستم آموزشی. بسیار مدرن فعلی همه بچه ها را مکلف به یادگیری شنا کردیم.

این برنامه که از الزامات دولت بود چنان کارامد نشان داد  که در عرض چند سال تمام بچه های بندری شناگر و حتی غواص شدند.که البته این از الطاف مدیریت کارآمد سیستم آموزشی استان هست.

. در ادامه نیز دهها حوزه آموزشی همسو با مشاغل علوم دریایی شکل گرفتند تا جاییکه از هر پنج جوان بندری هفت نفرشان ملوان ، کاپیتان کشتی و غواص شدند و بقیه نیز در شرکت های بزرگ خدمات دریایی مشغول بکار شدند.

و این همه مدیون دلسوزی و برنامه ریزی دقیق مسئولان استانی هستیم که بشدت به توسعه مشاغل اقلیمی اهمیت می دهند و هم اینک همه مشکلات این حوزه به طور کامل حل شده است.

در ضمن از این چند هزار جوان چترباز، دستفروش، فلافلی و بنزین فروش نیز عاجزانه تقاضا دارم دست از لجاجت برداشته و با این سیاه نمایی ها با سیه رویان منتقد هم کاسه نشوند و مثل باقی جوانان بروند ملوان و کاپیتان کشتی شوند.


طنز هرمز برگر

هنوز هیچی نشده مش معصوم هم به نیت کاندید شدن در شورا مشغول برنامه ریزی شده است.

شب گذشته همه ی اهالی البته بجز بغام و عمه ملوک فلافلی مهمانش بودند کوچیک و بزرگ سرگرم میل کردن پیتزای دوبل پنیری بودند چقدر هم خوشمزه بود به حدی که خیلی ها همان جا بیعت خود را اعلام کرده و  شناسنامه های خود را تسلیم پیرزن کردند.

مش معصوم هم حین پذیرایی، سخنرانی غرایی در وصف مشکلات شهر و محله کرد، یعنی طوری از مشکلات زیر ساختی شهر صحبت کرد که آدم خیال میکرد جد در جد مهندس عمران دانشگاه پلی تکنیک هامبورگ بوده است.

البته این فقط یک روی سکه  بود. روی دیگر سکه گم و گور شدن بغام بود که در این گیرودار هیچ احدی از این مرد آزاده خبری نداشت.یکی هم به دفتر بغام که در دست مش معصوم بود و با همان سرگرم تحلیل مشکلات شهر بود اندکی شک کرد اما وقتی پای شام آن هم پیتزای پنیری دوبل وسط بیاد هیچ شکی باقی نمی ماند و همگان متفق و یک دل راه رستگاری را در پیروزی مش معصوم دانستند.

ساعتی بعد شماره ناشناسی روی تلفن همراه کنیزو نقش بست؛ خانم، ما همسر شما رو به گروگان گرفتیم، یا 200 میلیون تومن پرداخت می کنی یا جسدش رو فردا توی خور نایبند پیدا می کنید!!

کنیزو هم خیلی جدی گفت؛ ما با تروریست ها مذاکره نمی کنیم!!

صدای ناشناس پشت تلفن با عصبانیت فریاد زد؛ بیشعور مگه سخنگوی پنتاگونی که همچی ادا و اطفاری در میاری!! نکنه دلت میخواد گوش بغام ببریم برات بفرستیم.

کنیزو هم گفت؛ خالو یه برادری کنید هر دو تا گوشش رو ببرید، یه چند مدتی همونجا نگهش دارین یه سیری هم کتکش بزنید، بهش بگید حالا دیگه تو روی مادر من درشتی می کنی، یعنی دلم میخواد زیر کتک لهش کنید در ضمن بهش بگو برگشتی نون هم بخر!!

گروگان گیر تلفن را گوشه ای انداخت و گفت؛ خاک تو سرت با این زن گرفتنت.

بغام هم گفت ؛ این مش معصوم فکر کرده با این پول ها میتونه خرج تبلیغاتش رو در بیاره بهش بگید محاله بذارم مردم بهش رای بدهند.

زیرشلواری با تعجب ماسکش را از صورتش برداشت و گفت؛ عامو تو چطور فهمیدی ؟

بغام هم خنده کنان گفت؛ چون ابلهی مثل تو و اون اکبر شیره ای براش کار می کنید.

دو ساعت بعد گروگان گیرها مجددا تماس گرفتند این بار صدای ناشناس گفت؛ خانم کنیزو چون زن فهمیده ای هستی ما نرخ آزادی شوهرت رو کاهش دادیم لطفا صد میلیون تومان نقد آماده کنید.

کنیزو.هم فریاد زد؛ آخه گوسفند کل این محله را الک کنی 2 میلیون پول نقد پیدا نمی کنی بعدشم بغام مال خودتون راستی این تلفنش هم ازش بردارید دیوونم کرد بس که پیامک فرستاد!!

ده دقیقه بعد، مش معصوم دستبند به دست در ماشین پلیس؛ وای خدا همه ی آرزوهام به باد رفت چقدر پیتزا کوفت کردند ، مش معصوم سپس یقه زیر شلواری رو گرفت و فریاد زد؛  آخه بی شعور نفهم کجای دنیا دیدین این جوری آدم ربایی کنند ، بالاخره که آزاد میشم یعنی یک بلایی سر بغام بیارم که توی تاریخ ویل دورانت بنویسند.

کاظم گلخنی .روزنامه دریا


ستون طنز کلپک سلام 1

بالاخره نامه اعضای شورای شهر که حاوی چندین سوال مهم بود بدست شهردار محترم رسید‌.

در این نامه اعضای شورا که همگی در حوزه عمران ، شهرسازی و توسعه از نخبگان جنوب کشور هستند سوالاتی مطرح کردند که رابطه بسیار مهمی با آینده و توسعه بزرگترین و مهمترین بندر ایران دارد.

همه ی شهر هیجان زده منتظر اطلاع از محتویات نامه بودند، آیا سوالات یاعث کنار رفتن شهردار فعلی می شود ، آیا با طرح این سوالات بندرعباس در حوزه مبلمان شهری به شهرت جهانی دست خواهد یافت!

سرانجام سوالات مطرح شد و سوال اول در میان نگرانی و هیجان مدیران و مسئولان شهرداری خوانده شد؛

با سلام خدمت شهردار عزیز
سوال اول ؛ چگونه می شود  5 تا فیل را در یک پراید جا داد.

سوال دوم ؛ شعر یه توپ دارم قلقلیه سرخ و سفید و آبیه ، اثر کدام شاعر بزرگ ایران زمین است.

سوال سوم؛ به نظر شما با توجه به عملکرد ما نخبگان عرصه شهری چرا باید از رای نیاوردن مجددمان نگران باشیم ؟

سوال چهارم؛ آیا امکان ساخت تندیس اعضای شورا بعنوان مظهر خلاقیت توسعه شهری در میادین شهر وجود دارد؟  در صورت موافقت حاضریم بخشی از هزینه را بصورت اقساطی پرداخت کنیم‌‌.

سوال پنجم ؛ چرا یک کتاب از اقدامات خارق العاده ما چاپ نمی کنید ؟!
از غرض ورزی یک عده منتقد بی انصاف که بگذریم ما در این چند سال باعث پیشرفت های وسیعی در سطح شهر شدیم که متاسفانه به صورت فیزیکی و با چشم مسلح دیده نمی شود اینکه عنایت کنید تلاش ها و ابتکارات و اقدامات ما را  در کتابی با عنوان ؛بندرعباس شورا و شکوفه منتشر کنید.

سوال ششم ؛ الکساندر گرهام بل کی بود و چه کرد!؟
سوال هفتم ؛ ما آخرش نفهمیدیم این نقشه جامع تفضیلی یعنی چه!!؟

سوال هشتم؛ معنی فروش تراکم بدون پارکینگ در کوچه های باریک یعنی چه!؟ البته این سوال یک شهروند برامون ایمیل کرده اینکه جوابش هم ندادی ایراد ندارد.

سوال نهم ؛ چرا شهرهای دیگر مثل تبریز هی در اخبار قیافه میگیرند و  می نویسند ؛ تبریز شهر بدون گدا ، اصفهان شهر توریسم ، یزد شهر بادگیرهای بلند ، کاشان شهر گل های کویری،  شیراز شهر بهار نارنج اما ما با داشتن 800 هکتار بافت مدرن شهری بسیار استاندارد یک ذره هم قیافه نمی گیریم؟

سوال دهم  ؛به نظر شما براینکه مردم دوباره بما رای دهند کدام یک از این اقدامات بیشتر اثر دارد .
الف؛ دسته جمعی هر روز به محلات بافت فرسوده و داغان شهر برویم .الکی مثلا ما باهتون داریم همدردی می کنیم‌.
ب ؛  هر هفته بصورت نمادین چند تا سلفی با لوله های گپ فاضلاب و خور شهناز و کارتن خواب ها بیندازیم.
جیم ؛ جنابعالی را استیضاح و بعدش برکنار کنیم !؟

در پایان با توجه به فرصت اندک سه ماهه پیش رو  لطفا هر چه سریعتر پاسخ این سوالات را بدهید که سخت باید کار کنیم و با نظارت بر عملکرد شهرداری بانی توسعه و پیشرفت هر چه بیشتر بندرعباس شویم.

با احترام این چند نفر