گزارش . محمد به کابل برمیگردد
با خیال راحت و بدون هیچ استرسی روی صندلی مراجعین کلانتری در حال تماشای فیلم سینمایی است.
گویی هیچ دغدغه ای نسبت به آینده اش ندارد. محمد فقط چهارده سال سن دارد واهل کابل پایتخت افغانستان است.
وقتی علت دستگیریش را جویا میشوم ، می گوید ; کسی دستگیرم نکرده خودم داوطلبانه آمده ام تا به کشورم برگردم.
از چهره اش معلوم است که دوازده سال هم ندارد و با بزرگ نمایی سن وسالش قصد دارد اشتباهش را توجیه کند.
فقط تصور کنید یک نوجوان در این سن و سال با گذر از سخت ترین جاده ها و رو در رو شدن با قاچاق چیان انسان از مناطق مرزی افغانستان ، پاکستان و ایران عبور کرده و خودش را ازطریق سیستان بلوچستان به بندرعباس رسانده است تا به قول خودش کار کند و پول در بیاورد.
حال در نظر بگیرید چه تعداد از این کودکان در اطراف کرج یا تهران و بندرعباس بدون والدین حاشیه نشین هستند و هرلحظه امکان دارد توسط خلافکارانی که عمدتا هموطنانش هستند کشته شوند تا مثل چند روز قبل تیتر رسانه های هوچی داخلی و خارجی شوند.
معصومیت و بی خیالی این کودک افغان نمیگذارد ساده این ماجرا بگذریم .
سربازان کلانتری برایش آب و غذا آورده اند. محمد فردا از طریق پلیس هرمزگان به اردوگاهی در استان فارس فارس اعزام میشود و سپس تحت حمایت و برنامه ریزی دولت ایران به همراه دیگر افغانهای اردوگاه به کشورش باز میگردد.
این طور که پسرک افغان میگوید والدینش در انفجارهای طالبان کشته شده اند و محمد اجبارا راهی منزل دایی بداخلاقش میشود. اما جبر دایی طاقت کودک را طاق می کند و با یک کوله پشتی از خانه بیرون میزند و از کابل راهی قندهار میشود.
پلیس پاکستان یا دزد سرگردنه.
برخی از پلیس های مرزی پاکستانی ولایت کویته با مشاهده مهاجران غیرقانونی افغان آنها را فریب می دهند و با این عنوان که نزدیک مرز ایران شده اید مهاجران را تلکه می کنند.
این بلا به سر اغلب پناهجویانی افغان که از مسیر پاکستان راهی ایران میشوند آمده است
محمد هم از این فریب پلیس های پاکستانی خاطره دارد و میگوید تازه وقتی چهارصد کیلومتر دیگر طی کردیم و به مرز ایران رسیدیم فهمیدیم گول خوردیم.
پسرک می گوید یک و نیم میلیون خرج کرده تا از کابل به بندرعباس رسیده است.
تقریبا فی قاچاق انسان از کابل به ایران در همین حدود است اما برایمان عجیب است محمد این پول را از کجا تهیه کرده است. خودش میگوید دسترنج کارش در افغانستان است.
نوجوان افغان اگرچه بزرگترین خطای زندگیش را با یک کنجکاوی بچگانه توامان کرده اما با رسیدن به بندرعباس متوجه می شود که آنچه تصورش میکرده اشتباه بوده است.
به خاطر سن و سالش و نداشتن مدرک سکونت هیچ کارفرمایی قبولش نمی کند.
هموطن هایش هم او را نمی پذیرند به ناچار 20 روزی در پارک ها اقامت می کند و عاقبت با جیب خالی عاقلانه ترین کار زندگیش را می کند و قبل از وقوع هر رخداد ناخوشایندی داوطلبانه به نزد پلیس میرود.
اینکه چند کودک پناه جوی افغان به چنین سرنوشتی دچار شده اند بسیار است اما اینکه نظیر محمد چنین درایتی به خرج میدهند تا قبل از گرفتار شدن در چنگال خلافکاران به نزد پلیس بروند موضوعی بسیار قابل تامل است.
محمد را با تلوزیون کلانتری تنها می گذاریم . امثال او را این روزها با کمربندهای انفجاری درعراق و سوریه به کرات دیده ایم ، فاصله او تا فنا شدن فقط یک سر سوزن شانس یا تقدیر و شاید درایت خودش بوده است.
محمد به زودی به کابل باز میگردد و به طور حتم با این ذکاوت ذاتی در آینده گلیمش را از آب خواهد کشید.
کاظم گلخنی . گزارش روزنامه دریا
ینمایی است.
گویی هیچ دغدغه ای نسبت به آینده اش ندارد. محمد فقط چهارده سال سن دارد واهل کابل پایتخت افغانستان است.
وقتی علت دستگیریش را جویا میشوم ، می گوید ; کسی دستگیرم نکرده خودم داوطلبانه آمده ام تا به کشورم برگردم.
از چهره اش معلوم است که دوازده سال هم ندارد و با بزرگ نمایی سن وسالش قصد دارد اشتباهش را توجیه کند.
فقط تصور کنید یک نوجوان در این سن و سال با گذر از سخت ترین جاده ها و رو در رو شدن با قاچاق چیان انسان از مناطق مرزی افغانستان ، پاکستان و ایران عبور کرده و خودش را ازطریق سیستان بلوچستان به بندرعباس رسانده است تا به قول خودش کار کند و پول در بیاورد.
حال در نظر بگیرید چه تعداد از این کودکان در اطراف کرج یا تهران و بندرعباس بدون والدین حاشیه نشین هستند و هرلحظه امکان دارد توسط خلافکارانی که عمدتا هموطنانش هستند کشته شوند تا مثل چند روز قبل تیتر رسانه های هوچی داخلی و خارجی شوند.
معصومیت و بی خیالی این کودک افغان نمیگذارد ساده این ماجرا بگذریم .
سربازان کلانتری برایش آب و غذا آورده اند. محمد فردا از طریق پلیس هرمزگان به اردوگاهی در استان فارس فارس اعزام میشود و سپس تحت حمایت و برنامه ریزی دولت ایران به همراه دیگر افغانهای اردوگاه به کشورش باز میگردد.
این طور که پسرک افغان میگوید والدینش در انفجارهای طالبان کشته شده اند و محمد اجبارا راهی منزل دایی بداخلاقش میشود. اما جبر دایی طاقت کودک را طاق می کند و با یک کوله پشتی از خانه بیرون میزند و از کابل راهی قندهار میشود.
پلیس پاکستان یا دزد سرگردنه.
برخی از پلیس های مرزی پاکستانی ولایت کویته با مشاهده مهاجران غیرقانونی افغان آنها را فریب می دهند و با این عنوان که نزدیک مرز ایران شده اید مهاجران را تلکه می کنند.
این بلا به سر اغلب پناهجویانی افغان که از مسیر پاکستان راهی ایران میشوند آمده است
محمد هم از این فریب پلیس های پاکستانی خاطره دارد و میگوید تازه وقتی چهارصد کیلومتر دیگر طی کردیم و به مرز ایران رسیدیم فهمیدیم گول خوردیم.
پسرک می گوید یک و نیم میلیون خرج کرده تا از کابل به بندرعباس رسیده است.
تقریبا فی قاچاق انسان از کابل به ایران در همین حدود است اما برایمان عجیب است محمد این پول را از کجا تهیه کرده است. خودش میگوید دسترنج کارش در افغانستان است.
نوجوان افغان اگرچه بزرگترین خطای زندگیش را با یک کنجکاوی بچگانه توامان کرده اما با رسیدن به بندرعباس متوجه می شود که آنچه تصورش میکرده اشتباه بوده است.
به خاطر سن و سالش و نداشتن مدرک سکونت هیچ کارفرمایی قبولش نمی کند.
هموطن هایش هم او را نمی پذیرند به ناچار 20 روزی در پارک ها اقامت می کند و عاقبت با جیب خالی عاقلانه ترین کار زندگیش را می کند و قبل از وقوع هر رخداد ناخوشایندی داوطلبانه به نزد پلیس میرود.
اینکه چند کودک پناه جوی افغان به چنین سرنوشتی دچار شده اند بسیار است اما اینکه نظیر محمد چنین درایتی به خرج میدهند تا قبل از گرفتار شدن در چنگال خلافکاران به نزد پلیس بروند موضوعی بسیار قابل تامل است.
محمد را با تلوزیون کلانتری تنها می گذاریم . امثال او را این روزها با کمربندهای انفجاری درعراق و سوریه به کرات دیده ایم ، فاصله او تا فنا شدن فقط یک سر سوزن شانس یا تقدیر و شاید درایت خودش بوده است.
محمد به زودی به کابل باز میگردد و به طور حتم با این ذکاوت ذاتی در آینده گلیمش را از آب خواهد کشید.
کاظم گلخنی . گزارش روزنامه دریا