طنز تلخ ول معطلی
گویی طبیعت هم از بد عهدیمان در حفظ منابع ارزشمند این سرزمین خشمگین شده است یا شاید نیت کرده زمستان امسال را بدون باران پشت سر بگذاریم .
بدبختی اینجاست که حکمت و دور اندیشی گذشتگان هم نداریم وگرنه این سرزمین از هزاران سال قبل بی آبی و خشکسالی فراوان گذرانده لیک گذشتگان به دور از خواندن آیه یاس کاسه چه کنم چه کنم ، با احداث آب انبار و قنات و البته صرفه جویی روزگار را خردمندانه سپری کردند.
البته امروزیان هم سدهای عظیمی برای اندوخته آب ساختند اما آب پشت این سدها یا از لوله های فرسوده شبکه شهری به زمین شور رخنه می کند، یا بخش صنعت همچون خوره به جانش افتاده و البته اصراف برخی از شهروندان مزیت علت شده خلاصه راهی جز دبه بدست شدن و به دنبال تانکر دویدن ، جیره بندی باقی نخواهد گذاشت.
کارشناسان حدود چهل سالی هست که درباره پدیده گرم شدن دمای کره زمین زجه زدند اما کو گوش شنوا و سرانجام بدبختی دامن گیر شد و عدل آمد سراغ مناطق جنوبی ، گویی طبیعت هم به نجابت این مردم رنج کشیده جنوب پی برده و بارشی تا امروز نداشته ایم.
دیدند سختی کشیده ایم فهمیدند با رنج و محرومیت عقد اخوت بسته ایم اما آسمان برایمان نگریست فقط نیش خندی زد و کلی گرد و خاک نثارمان کرد.
آمدیم دهان باز کنیم و از این توسعه نیافتگی نامتوازن گپ بزنیم با چند جمله قشنگ سرکارمان گذاشتند، دروازه تجارت آسیای میانه ،شاهراه اقتصاد ایران ، گلوگاه تجارت...ما نیز خوشحال بودیم خواستیم بخندیم که یکباره. طبیعت کرور کرور گرد و خاک به حلقمان ریخت و دهنمان کیپ تا کیپ بسته شد.
ما نیز تلافی کردیم به حلق دریا فاضلاب ریختیم ، ذره آبی که مانده بود بی پروا به کشاورزی بستیم ، زمین هم شاکی شد و دهان باز کرد، اسمش را فروچاله گذاشتیم .
طنز تلخ ماجرا اینجاست که دو نبش این سرزمین جنوبی کران تا کران همسایه آب هست اما برای روستاهایمان بی آبی دیگر عادی شده است.
هنوز خیلی ها داستان تمام شدن عنقریب آب های پشت سد میناب و شمیل و بی آبی فصل آینده را جدی نگرفته اند. ما نه مثل گذشتگان به ارزش آب پی برده ایم نه غصه آیندگان را داریم. مانده ایم ول معطل به قول دیل کارنگی فردا را بیخال ، دم را غنیمت است .