طنز کلپک سلام
باور کنید جیغ های بنفش عمه ملوک اصلا فرقی با موج انفجار ندارد.طفلک ملوک ، لابد باز هم مورچه پیرزن را گزیده است.
راستی این مورچه های گزنده بی مروت چطوری سر از بندرعباس در آورده اند!!
بعضی ها معتقدند که این تحفه ها ره آورد بار کشتی های منطقه آمریکای جنوبی هستند.
حیف که یک نخود بیش تر مغز ندارم وگرنه سر و تهش در می آوردم.
راستش خیلی با خودم کلنجار رفتم عاقبت هم به نتیجه نرسیدم .
ای کلپک جوان اکنون در کدام روزگاریم !! این محله چقدر برایم آشناست.
کلپک حیران و وحشت زده به روح کاپیتان خوزه داسیلوای پرتغالی نگاه کرد و گفت؛ خالو جون رونالدو منو نخور!!
فرمانده مدافعین ارگ گمبرون هم لبخندی زد و گفت؛ اگه سنه 1023 قمری بود شاید ولی الان دیگه به آب و غذا نیازی ندارم.
روح کنار کلپک وحشت زده نشست و به طعنه گفت؛ دوره ما که اینجا خیلی خفن تر بود!!
کلپک که ترسش ریخته بود نیش خندی زد و گفت؛ بله برج و باروهای خوبی ساختین ، راستش وصف محبت های شما رو زیاد شنیدم بخصوص نوازشی که به تجار مسلمون میکردین رو اصلا نمیشه از یاد برد.
داسیلوا که از حاضر جوابی کلپک قانع شده بود گفت؛ خوب وطن عزیزه حتی مناطق محرومش.
کلپک هم با زرنگی مگسی روی هوا زد با دهان پر گفت؛ کاپیتان ما اینجا رو همه جوره دوستش داریم. حالا از این حرفها بگذریم چی شد جنابعالی یهویی ظاهر شدی؟
کاپیتان داسیلوا هم آهی کشید و گفت؛ این مورچه های گزنده که یادش افتادی یادگار جنگ گمبرون هست، راستش ما قوای شاهسون رو دست کم گرفته بودیم افتضاح اون شکست از حذف جام جهانی کمتر نبود، حتی یک سرباز پرتغالی توی گمبرون زنده نموند.وقتی امام قلی فرمان حمله داد ، مردم هم از داخل شهر قیام کردند و خلاصه داغون شدیم .بعد هم ملت اجساد پرتغالی ها رو همین جا که تمرگیدی فله ای دفن کردند، مورچه هایی که جسدها رو خوردند بعدها هار شدند.
داسیلوا ناگهان خنده شیطانی کرد و ادامه داد؛ هر بار که مورچه ها عمه ملوک و باقی اهالی رو میگزند روح سربازان پرتغالی شاد میشه، کلپک هم لبخندی زد و گفت؛ به جان عزیزت ما هم هر بار فیلم لگد زدن کعبی به صورت فیگو رو نگاه می کنیم روحمون شاد میشه!!