طنز مارمولکی در پوست شیر/ ستون طنز کلپک سلام
ستون طنز کلپک سلام
مارمولکی در پوست شیر
ما کلپک ها حکایت های جالبی داریم که معمولا با خواندنش درس عبرت نگرفته و بیشتر سرگرم می شویم تازه اگر طولانی هم باشد اصلا نمی خوانیم، دیگر با این همه گرفتاری کی قصه می خواند.
آورده اند که در « دشت سرینگتی» در آفریقا مارمولکی زندگی میکرد که همه هیکلش جمع می کردی اندازه یک کف دست هم نمیشد این مارمولک هیچ در چنته نداشت اما بسی پر رو بود و با وجود یک ذره قدش کلی ادعا داشت، روزی مارمولک کوچک با پوست شیری مواجه شد و بی تامل وارد پوست شد و در جنگل وضعیت فوق العاده اعلام کرد و با لابی کردن با چند نره خر و یکی دو تا شتر نفهم به سرعت قدرت را بدست گرفت ، خوب باید به حیوانات حق بدهید که در مواجه با این شیر قلابی بترسند و تسلیم زور شوند .برای درک بهتر به قضیه حکومت رسیدن ناگهانی حیواناتی نظیر (داعش) در بخش هایی از عراق و سوریه اشاره می کنیم که اینان نیز گویی مارمولکی به پوست شیر خزیده اند و به جز بلاهت هیچ در چنته ندارند
القصه مارمولک شیر نما که مزه قدرت برایش شیرین آمده بود پا از گلیم دراز تر کرده به جای برقراری عدالت با همان یک ذره قد و عقل نداشته اش مشغول ظلم ستم شد.
مارمولک که امر بر او مشتبه شده بود خود را واقعا شیر فرض کرده بود گاه و بیگاه فریاد می کشید؛ من فاتح بیشه ام، من شیر نیرومند دشت سرینگتی و فرمانروای مطلق هستم ...خلاصه مدام به رجز خوانی مشغول بود.
در این رهگذر چند شغال و کفتار فرصت طلب نیز به کار گمارد به حیوانات کوچکتر بسی ظلم روا داشته ،به زودی بی رحمی و فساد و نا امنی کل دشت را فرا گرفت .
سرانجام حیوانات بخصوص جغد دانا از این دیکتاتور ظالم متنفر شده اعتراضات مدنی خود را در بهاری آغاز کردند.
اما گوش مارمولک به این اعتراضات که عمدتا در میدان تحریر جنگل برگزار می شد بدهکار نبود و شغالان با پرتاب گاز اشک آور با جک و جانورها برخورد می کردند، سرانجام کار به جایی رسید که کم کم مارمولک یک وجبی آفریقا خودش هم باور کرد که شیر واقعی هست. روزی در حضور حیوانات جنگل قصد کشیدن غرش داشت اما در کمال تعجب حیوانات جنگل ،صدایی در مایه های وق وق شنیدند و از خنده روده بر شدند و تازه آن جا بود که فهمیدند ای دل غافل چند سال هست اسیر عبیر یک مارمولک یک وجبی شده اند. خلاصه به همان سرعتی که مارمولک بر تخت نشسته بود از قدرت به زیر کشیده و دادگاه جنگلی با یک درجه تخفیف مارمولک را به جنگلی در کشور گینه نو تبعید کرد.
قصه ما به سر رسید قلاغه به خونه اش نرسید! هزار بار بهش گفتیم مسکن مهر به درد نمی خوره مگه گوش کرد.
اقتباس از حکایت تاریخی، کتاب آسمان و ریسمان