طنز بار کج به منزل نرسد... ماجرای خانه مطبوعات هرمزگان
« بار کج به منزل نرسد»
طوطیان شکرشکن قند پارسی ، راویان حکایات شیرین و ناقلان سخن، چنین حکایت کرده اند که در روزگار قدیم در شهری که بر آستانه خلیج پارس ، مردمان همی به خوبی و خوشی زندگانی می کردند.
در این دیار، جریده نویسان در ساحل آرامش بسی رشد نموده، روزی نبود که کاغذ اخبارشان در شهر به دست خلایق نرسد، مردمان همی شاد و شادان به خواندن دلمشغول بودندی، صبح تا شام همگان بر حجره صف کشیده تا خواجه آمده جریده یومیه کف دستشان نهد.
راوی گوید،جراید جنوب بسی شهره آفاق بود، همه وقت همچو شاهین بر حوداث جسته اخبار را به آنی صید کردی و بسی در این حرفه کارآمد بودی ، یکی بر درد رعایا می نوشت آن دگر به دیوانیان می تاخت ، هر جا سخنی پوچ درز میکرد به جلدی به رواج صداقت پرداخته هر مبهمی را همچو آینه بنموده ،دست اهلش میداد.
القصه، جماعت جریده نویس گمبرونی نخبه در فعل خود بسی غافلان و کاهلان را نکوهش کرده همه وقت رعایت انصاف را بر مدار حق نشانده بر بزرگی و آبادی ولایت خود بسیار تدبیر میکردند.
لیک با همه این تفاسیر این صنف معظم ،بی خانه و کاشانه بودی ،هیچ غمخوار و یاور نداشتی ،پس پیران و بزرگان رای بر استوار کردن بیتی برای دفاع از حقوق جریده نویسان داده، انجمن اتفاق نظر کرده به رای رفت و جمعی بر نظر همگان بیت نشین مطبوعات گشته، همی به خدمت به جریده نویسان دلمشغول شدند.
سالها گذشت تا روزی پیری به نقد بگفت؛ ای جماعت چه نشسته اید که چهار سال آزگار تمام گشته پس انجمن گرد کرده، طرحی نو در اندازیم ،پس خادمان بیت که عشق به خدمت در وجودشان تنوره میکشید، بگفتند، که چنین و چنان است تعلل جسته، از بحر ماندگاری دل در گرو حاکم داده به لابی گری رجوع کرده با وزش باد موافق و روشنی فانوس سبز دیوانیان ولایت، راضی به انتخابات مجدد شدند.
از دگر سو جماعتی از جریده نویس بر این روال ناپسند آشفته خاطر و مکدر گشته ،دلخور که عشاق خدمت چه سان برای گزینش مجدد به طریق ناروا رو بنموده،از خیر حضور در آوردگاه گذشتند.
القصه بازی روزگار روی خوش خویش بر عاشقان خدمت نشان داد و شادان از فتح ،دگر بار بر کرسی بیت تکیه زدند.
اما چه سود که تفرقه ها به میان افتاد و جمعی مکدر خاطر گرفتند؛ که این امر نشاید پس به تفحص همتی به خرج داده و روشن گشت که روی دگر سکه چه آشفته بازاری ز مکر داشته بسی جماعتی از صنوف دگر بی آنکه قلمی زده یا دستخطی ز جریده برون داده همچو قناد و خباز و... روز انتخابات رای و نظر داده و بانی این فاجعه شدند.
با رو شدن دست ملعبه گران ، جماعتی پشت پرده به صرافت افتاده تا این خبط برملا نگشته پس قاصدها به دارحکومه رفته بسی رایزنی ها بنموده، لیکن همه وقت دست خالی به ولایت برگشته، القصه عاقبت ماه پشت ابر نماندی و بزرگان دیوان فرهنگ و ادب حکمی بر لغو انتخابات بیت داده تا درس عبرتی از بحر همگان شود.
پس چه شایسته گفت آن حکیم ادب که بار کج به منزل نرسد.