سفارش تبلیغ
صبا ویژن

طنز . آخرین بلاهت داعش

فرمانده داعش البغدادی به سبب شکست های سنگین اخیر که در عراق متحمل شده دست به دامان دانشمندان وهابی شد و از آنها خواست تا سلاحی تهیه کنند که به مجرد شلیک تمام محلات بغداد ویران شود. این تقاضای البغدادی ابله توسط تعداد نادان به اجرا درآمد و سرانجام سلاح مورد نظر که موشکی بزرگ و دست ساز بود آماده شلیک شد به سبب نبود امکانات تروریست بخش اعظمی از بدنه موشک را با حلبی و قوطی خالی روغن ... تهیه کرده بودند. هزاران داعشی در حالیکه تلفن های همراهشان روشن بود با اشتیاق سرگرم تماشای این صحنه تاریخی بودند به دوستور البغدادی موشک شلیک شد .صدای مهیب و انفجاری قوی در محل به وقوع پیوست و صدها داعشی در دم گور به گور شدند. البغدادی که خود به گوشه ی پرتاب شده بود لبخندی از سر پیروزی زد و با نشان دادن اجساد افرادش فریاد زد: الله اکبر الله اکبر از این همه عظمت . اگر این سلاح در این جا اینقدر گرد و خاک کرده دیگر وای به حال مردم بغداد .خدا با ماست ما پیروزیم .یا من اسمه دوا .خدایا این افراد ابله را شفای عاجل اعطاء بفرما

نویسنده کاظم گلخنی

 


طنز// عباس پهلوان دلقک بزرگ اپوزیسیون

اپوزوسیون مسخره!

 یکی از مسخره ترین چهره های معاند نظام جمهوری اسلامی، عباس پهلوان از ابواب جمعی تلویزیون ماهواره ای فارسی زبان کانال یک است.عباس پهلوان که مجله فردوسی را در لس انجلس منتشر می کند به همراه دخترش عسل پهلوان در این تلویزیون برنامه ای تحت عنوان تیتر اول اجرا می کند .پهلوان که در این چند ساله به لحاظ کهولت سن به بیماری الزایمر دچار شده تقریبا بزرگترین دلقک این تلویزیون لس انجلسی محسوب می شود بطوریکه خیلی ها به نیت حماقت های این پیرمرد فرتوت و بیمار بیننده این شبکه می شوند.

 عباس پهلوان با وجود انکه تمامی موارد و مطالب برنامه اش را از قبل نت برداری کرده اما باز هم به لحاظ بیماری آلزایمر و حواس پرتی اعمالی انجام می دهد که هیچ دلقکی توان اجرای این رفتار خنده دار ندارد.گاهی پیرمرد در گرماگرم برنامه نگاهی به دوربین می کند و
می گوید : خب من الان داشتم چی
می گفتم! آها... داشتم درباره مذاکرات هسته ای حرف می زدم . دوباره کمی مکث می کند و
می گوید: نه داشتم درباره انتخابات حرف میزدم و بعد اعصابش بهم می ریزد مدتی به کاغذهای روبرویش خیره می شود و چیزهایی زیر لب می گوید ،دختره داره میشه مثه خرس همش میخوره ....عسل بابا این قرص های من کجاست!!

 در این هنگام بابک ، جوانک مسئول اتاق فرمان متوجه دسته گل های همیشگی عباس می شود و برنامه را قطع می کند و بینندگان در حالیکه از خنده روده بر شده اند به اجبار مشغول تماشای موسیقی می شوند.لحظاتی بعد دوباره پیرمرد بیچاره که با خوردن چند قرص شرایط بهتری پیدا کرده مشغول حرافی می شود اما درد اینجاست که دوباره دچار فراموشی می شود و می گوید: اجازه دهید یک خاطره برایتان بگویم این قرص های
بی تی ای جوینت خیلی خوبه من خودم مدام مصرف می کنم شما هم بخورید مهم نیست که مریض هستین یا نه شما این قرص ها را بخرید بخورید الان چند ماهه جناب همایون نتونسته هزینه ماهواره را پرداخت کنه شما این قرص ها را بخرید من حتم دارم اینها رفتنی هستند اینا میرن راستی چرا به شبکه کمک نمی کنید والله شما مردم نمک نشناس هستین همش دارید مجانی از برنامه های این شبکه استفاده می کنید هیچ پولی هم کمک نمی کنید!!

 خوب لااقل این قرص ها را بخرید بخورید!! اینا رفتنی هستن !.و بدین ترتیب مهملات پهلوان به اوج می رسد و این در حالی است که بیشتر بینندگان این شبکه از شدت خنده دسته مبل را گاز میزنند برنامه تیتر اول تمام می شود و برنامه یک ابله دیگر که سرلشگر روحانی نام دارد اغاز می شود. شخصیت جک و دلقک مابانه این افسرفراری رژیم پهلوی انقدر خنده دار است که تا کنون دهها برنامه طنز درباره بلاهت و حماقت های وی تولید شده است.در شماره آینده طنز پارسی بلاگ به رفتارهای دلقک دیگر این شبکه ، سرلشگر روحانی یا همان کاپیتان مراد خواهیم پرداخت.

 پیروز باشید.

کاظم گلخنی


طنز حکایت عمل بینی کنیز خانم

بغام و حکایت عمل بینی کنیز

   کنیز و مدتی است به فکر افتاده تا دماغش را عمل کند تا به قول بعضی ها امروزی تر شود. طبق شنیده ها همسر بغام چند روز گذشته مدام به کلینیک های زیبایی   در رفت و آمد است؛ اما این دماغ یه جورایی با دماغ های معمولی تفاوت داره و بیشتر شبیه خرطوم فیل هست .مردم میگن این بغام به چیه این کنیزو نگاه کرده که پسندش کرده!! خودش بنده خدا میگه من شیفته اخلاقش شدم، اما این آخه اخلاق درستی هم ندارد.بگذریم کنیزو قصد داره هر چی پول شوهرش در این چند ماهه جمع کرده صرف بازسازی دماغش کند.

 بهانه اش هم اینکه یه کم انحراف به چپ داره؛ جوری میگه انحراف به چپ ،آدم یاد تصادف نیسان های آبی در جاده میناب میوفته؛ بگذریم طبق شنیده ها کنیزو سرانجام به مطب رفت و دکتر خورخورتک زادگان که در زمینه تبدیل دماغ به نوک کلاغ از دانشگاه چومپت دره   فارغ التحصیل شده سرانجام با اجاره کردن 40 متر داربست فلزی محدوده دماغ کنیزو را که تقریبا شباهت زیادی به برجک تانک تی 72 روسی داره؛ به صورت کاملا دقیقی شناسایی کرد و متوجه شد که با استفاده از یک کارشناس حفر معدن می تواند با چند انفجار موضعی در این پدیده زیبایی قرن به طور بنیادی تغییراتی انجام دهد .عمل در یکی از بیمارستانهای بندرعباس ، با حضور مهندسان یاد شده و گروهی از معدن چی های زبده به کمک چند جرثقیل و مقداری مواد منفجره و تعدادی آرماتور بند با موفقیت صورت گرفت. بعد از عمل کنیزو که چسب باریک پز عمل بینی بر روی دماغش قابل نصب نبود به توصیه دکترخورخورتک زادگان پارچه نوشته ای بدین مضمون بر حاشیه دماغش نصب کرد :((بازگشت افتخار آمیز بینی قلمی به سطح شهر بندرعباس مبارک باد . ازطرف بغام و بچه ها...) در همین زمینه بگور هم شعری سرود که در کنار در منزل بغام نصب شده است ... به سراغ من اگر آمدی با احتیاط کامل بیا مبادا برخورد کنی به دماغ قشنگم و ترک بردارد کاهگل دور و برش .بیچاره بغام 7 میلیون تومن خرج به روز کردن برجک کنیزو کرد به این امید که وقتی همسرش ناز
 می کنه شوهرش زهره ترک نشه اما زهی خیال باطل بود. در همین ارتباط دانشمندان محقق نروژی چندی پیش با استفاده از یک ماهواره قدرتمند شیئی عجیب در ایران رصد کردند.و خبری بدین مضمون به سرعت مخابره شد { در
 نقطه ای از جنوب ایران شیئی بزرگی که در محدوده راداری آسمان ایران قرار گرفته است امکان بروز تصادم هوایی را به صد درصد رسانده است . بعدها معلوم شد موجود رصد شده دماغ کنیزو بوده و این اشتباه کلی به اعتبار غربی های جهان خوار لطمه زد .عزیزان خواننده پارسی بلاگ؛ من میترسم قصه دماغ کنیزو رو ادامه بدم آخه کم کم داره قضیه وارد سیاست های جهانی میشه و خلاصه واسه اینکه شرش بنده حقیر رو نگیره از ادامه این داستان طنز معذوریم. خودتان براش یه پایان دراماتیکی درست کنید بره پی کارش.فقط یادتون باشه زیبایی خوبه اما این خصلت های زیباست که انسانها را در طول تاریخ ماندگار کرده است.

کاظم گلخنی


بغام قاچاق چی می شود - طنز

  « بغام » قاچاقچی می شود

           

 مدتی است بغام وارد یک شغل نان و اب دار شده است. کنیزو به زنهای همسایه گفته شوهرش بیزنس پارچه و چای می کند اما در حقیقت بغام قاچاقچی خورده پا شده و صبح زود از میناب چند کارتن چای و پارچه به بندرعباس می آورد و بابت هر سفر کاری 60 هزار تومان از کارفرمایش دستمزد می گیرد.

   بغام به هر بدبختی بود با دعای خیر مردم و کمک چند نزول خور موفق به خریدن یک دستگاه موتورسیکلت نو شد .او هر روز دو بار به میناب می رود و روزانه 120 هزار تومان دستمزد می گیرد.بغام دیگر آن ادم سابق نیست و وجدانش هم چندان سخت نمی گیرد دیروز وجدانش بعد از مدتها از خواب بیدار شد و گفت : این مرد در حال انجام شغل پیله وری است همین کار هم می خواهید از این بنده خدا بگیرید! پس این مرد متاهل چه خاکی تو سرش بریزد! دیگر نه دریا رزق بندری می دهد نه صحرا ! ادارات هم که جای از ما بهتران شده پس بیخود غر نزنید.

فکر می کنید رانندگی در جاده میناب اسان است جوابش را بغام شخصا می دهد: نه من اگر از دست ماموران فرار کنم از دست این راننده های فرمول یک که می خواهند روزی ده بار مسافر از بندر به میناب ببرند راه نجات ندارم .خدا را شکر بغام هنوز تصادف نکرده اما داستان به این خیر و خوشی نیست .روز گذشته گله شتری ناگهان در نزدیکی حسن لنگی جلوی بغام سبز شدند. یکی از شترها که لوک مست و منحرفی به نظر میرسید به هیچ شرمی در جاده خاکی به دنبال بغام میدوید .مرد بیچاره هر چه گاز میداد و نعره می کشید بی فایده بود بار موتور سنگین بود و فرار ناممکن ، سرانجام شترنفهم که از دهانش کف میریخت به بغام رسید و در کمال تعجب گفت: ای بابا این که بغام خودمان است! بغام بدبخت که از ترس قالب تهی کرده بود گفت: پ ن پ انجلینا ژولی هستم .اشتر شرمگین سربه زیر افکند و گفت ای بغام تو خود خوب دانی که زندگی مجردی چه سخت است مرا با این حقوق کم و خرج زیاد توان درمان چشمانم ندارم پس بر منت گذار و مرا ببخش که دیگر روی دیدن تو را ندارم . دمی بعد بغام با لگد محکم کنیز ناگهان از جا پرید و گفت : ای شتر تو را بخشیدم تو را بخشیدم کنیز دوباره لگدی به مرد بدبخت زد و گفت :بله دیگه بایدم به زنت بگی شتر ، مردی که دم به ساعت ولو میشه تو این جاده ها بایدم منحرف بشه .کنیز یقه بغام را گرفت و گفت داشتی با کی حرف میزدی تو
خواب ؟. بغام وحشت زده از خواب برخاست و گفت: به دلم بد افتاده 
 کاش به همان شغل سابقم برمی گشتم .کنیزو جیغی کشید و گفت :محال است.تازه می خواهم از دو جای دیگر وام بگیرم یاالله زود برو سرکار !!

    هر وقت به دلتان بد افتاد سر کار نروید همین امروز در واتس اپ گروه کنیزو و زنان فامیل عکسی دست بدست می شد که نشان می داد مردی موتور سوار با یک اشتر تصادف کرده است الحمدالله حال هر دو نفرشان خوب است منتها جنس های قاچاق بغام را ضبط کردند موتورش را به پارکینگ بردند خودش هم دست و دل برگشتن به خانه ندارد و در کنار شتر نشسته و سرگرم پی ام فرستادن است.

 

به قلم کاظم گلخنی

 


چرا شهرام همایون ابروی پهلوی را برد

چرا شهرام همایون ابروی پهلوی را برد

 

 

    شبکه های ماهواره ای فارسی زبان عمدتا سیاسی نیستند اما با پخش فیلم های غیرمجاز به نوعی در صدد انحراف جوانان و پر کردن جیب خود هستند .در میان شبکه های ماهواره ای ضد ایرانی ،برخی از مجریان با رفتار لمپن خود چنان مایه تمسخر بینندگان خود را فراهم کرده اند که عده ای به همین نیت به این شبکه ها چشم
می دوزند.

   در این بین شبکه کانال وان با مدیریت شهرام همایون و دار و دسته اش یکی از خنده دارترین رفتارهای غیر حرفه ای در عناد با ایران پیاده
کرده اند. شهرام همایون که مدام از سوی مردگان سیاسی سلطنت طلب حمایت مالی می شود با جدیت تمام سعی در اخاذی از برخی از ایرانیان مقیم امریکا دارد.جالب این جاست که گدابازی رضا پهلوی که زبانزد سلطنت طلبان به حدی است که خیری را نصیب این مرد بدبخت نکرده است و شهرام همایون مجبور است دست به دامان معدود ایرانیان ،سازمان های جاسوسی و حتی سفارتخانه های خارجی نظیر عربستان شود.شهرام همایون در یکی از شبها که سرگرم اجرای شوی گدایی بود به قدری از بی محلی همفکرانش ناراحت شد که گفت: آن سالهای جنگ یکبار برای حمایت مالی به نزد سفیر عربستان در امریکا رفتم و انها شرط کمک مالی خود را پذیرش مذهب وهابیت توسط رضا پهلوی دانستند .شخص ترکی فیصل تلفنی موضوع را به من یاداور شد من ماجرا را به رضا پهلوی انتقال دادم رضا پهلوی هم به سرعت از این پیشنهاد استقبال کرد.اما ترکی فیصل که دست پهلوی را خوانده بود شرط را دوباره یاداور شد و گفت: به شاهزاده بگویید باید به شیوه ما دست بسته در مساجد منتسب به ما در امریکا و در مقابل دوربین ها نماز بخواند.این شرط ترکی فیصل چنان رضا پهلوی را غمگین کرد که در کمال تعجب معدود افسران پا در رکابش که همراه شاه معدوم به امریکا امده بودند و حالا جز مستمری دفتر پهلوی درامدی نداشتند اخراج کرد و گفت: ما نان مفت نداریم.شهرام همایون در ادامه گدایی برای براورده کردن به اصطلاح پرداخت ماهانه به ماهواره هاتبرد با خشم و خروش چنان چهره اش سرخ شد و فریاد زد که دستمایه طنز برنامه بسیار پر بیننده « ماهواره » مهران مدیری شد.در این گیرودار خنده بازاری از سوی تماس گیرندگان اغاز شد و این جوش و خروش همایون ساعتها مایه تفریح بینندگانش شد.جالب اینجاست که این قضیه هر ماه تکرار می شود.بعدها در کتاب خاطرات انصاری از نزدیکان فرح پهلوی که تا مدتها حسابدار این خانواده بود به این ماجرای خفت اور اشاره واضحی شد و عنوان شد خسیس بودن رضا پهلوی چنان زننده بود که معدود افسران وفادار به پدرش را به بهانه کمبود منابع مالی اخراج کرد.این اقدام برای این افراد مسن به حدی سخت بود که برخی از انها را به افلاس و فعلگی و حتی گدایی انداخت و برخی از انها در خیابانهای نیویورک در اوج ذلت و نداری جان دادند.فیلم خانه ای از شن و مه محصول هالیوود دقیقا به این قضیه اشاره کرده است .در این فیلم یک سرهنگ پلیس ایرانی مقیم امریکا در اوج فقر و نداری به کار عملگی می پردازد و سرانجام خودکشی می کند.

 

نویسنده کاظم گلخنی